Archives

هشدار پليس درباره آدامس اعتياد آور

نوعي آدامس اعتياد آور و خطرناک با نام "پان کراک" تحت عنوان خوشبو کننده دهان وارد بازار شده است.
به گزارش واحد مرکزي خبر، رئيس پليس مبارزه با موادمخدر نيروي انتظامي مهاباد افزود: اين نوع آدامس به صورت قاچاق وارد مي شود که بين مردم به ويژه دانش آموزان پخش مي شود.

سرگرد طالبي گفت: "پان کراک" از برگ خشک شده تنباکو و آهک تهيه شده است.

وي تاکيد کرد : مصرف اين نوع آدامس باعث لرزش و حرکات غير طبيعي در چشم مي شود و پس از آن بيماري هاي لثه و دهان و همچنين نارسايي کليه ها را به همراه دارد.

رئيس پليس مبارزه با موادمخدر نيروي انتظامي مهاباد با هشدار به خانواده ها افزود: سوداگران مرگ متناسب با سن و سليقه افراد مخدرهاي متنوع را روانه بازار کرده اندکه اين نوع آدامس نيز يکي از اين مخدرهاست .

These icons link to social bookmarking sites where readers can share and discover new web pages.
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Mixx
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • Spurl
  • StumbleUpon
  • Technorati

عبور از بحران با نقشه راه هاشمي رفسنجاني




جناب آقاي هاشمي رفسنجاني در خطبه دوم نمازجمعه 26 تير 88 فضاي فعلي كشور را "بحراني" توصيف كرده و با ارائه يك نقشه راه ، به زعم خويش مسير برون رفت و عبور از اين بحران را ترسيم نمود.

در مورد نقشه راه ارائه شده از سوي رييس محترم مجمع تشخيص مصلحت نظام براي عبور از بحران مورد نظرشان بيان چند نكته ضروري به نظر مي رسد:

1-تعريف بحران:

جناب آقاي هاشمي رفسنجاني بحران كنوني كشور را "بحران اعتماد" دانسته و معتقد است :" اين انتخابات اگر مشكلاتي در آن پيش نمي‌آمد ما در 30 سالگي انقلاب بهترين گام را در جهت تحقق جمهوري اسلامي برمي‌داشتيم… اعتمادي كه مردم را با آن وسعت وارد ميدان كرد، امروز قدري مخدوش شده است. ما اين اعتماد را برگردانيم و اين بايد هدف مقدس ما باشد."(1)

آقاي هاشمي رفسنجاني در ادامه اظهار داشت:" شما من را مي‌شناسيد و مي‌دانيد كه هيچوقت از اين تريبون نخواستم جناحي استفاده كنم و هميشه فراجناحي حرف مي‌زنم، اكنون هم همين‌طور مي‌گويم و من نظر به هيچ طرفي ندارم، اما نظرم اين است كه همه‌ ما بايد فكر كنيم و راهي پيدا كنيم كه متحد كشورمان را به پيش ببريم و از آثار بد و خطرناك كينه‌هايي كه بروز پيدا مي‌كند، نجات پيدا كنيم و هم دشمنان‌مان را مايوس كنيم كه چشم طمع به ما نبندند."(2)

در رابطه با مسئله شناسي جناب آقاي هاشمي رفسنجاني و اينكه وي مسئله اصلي كشور را "بحران اعتماد" دانسته و در عين حال نيز مدعي است كه موضع خود را "فراجناحي" و براي "مايوس كردن و بستن چشم طمع دشمنان" تنظيم كرده است به مقايسه موضع آقاي هاشمي رفسنجاني با موضع مجمع روحانيون مبارز و مواضع وزير امور خارجه انگليس و سخنگوي وزارت امور خارجه امريكا پرداخته تا دريابيم آقاي هاشمي رفسنجاني به ادعاي "فراجناحي" بودن و "مايوس كردن دشمن" تا چه ميزان پايبند است:

1-1-مجمع روحانيون مبارز نيز مانند آقاي هاشمي رفسنجاني بحران كنوني كشور را "بحران اعتماد" مي داند.اين تشكل سياسي در تاريخ 8/4/88 با صدور اطلاعيه اي اعلام كرد:" انتخاباتي که مي‌توانست در آغاز دهه چهارم پيروزي انقلاب نشان دهد که پايه‌هاي مردم‌سالاري سازگار با دين در آن مستحکم‌تر و استوارتر شده است ... افسوس که اين فرصت از دست رفت و امروز اعتماد عمومي که مهم‌ترين سرمايه کشور و انقلاب است، لطمه ديده است و انبوهي از مردمان که بحق حرف و انتقادي دارند، از آن‌چه اعلام شده قانع نيستند"(3)

تصديق مي فرماييد كه موضع مجمع روحانيون مبارز به عنوان يك تشكل تابلودار جناحي از چنان تطابق دقيق شكلي و محتوايي با مواضع آقاي هاشمي رفسنجاني برخوردار است كه گويي جناب آقاي هاشمي به عنوان يكي از اعضاء مجمع روحانيون خطبه هاي نمازجمعه تهران را ايراد مي نمود.

2-1- ديويد ميليبند ، وزير امور خارجه انگليس نيز پيش از آنكه جناب آقاي هاشمي رفسنجاني مسئله اصلي ايران را بحران اعتماد بداند در تاريخ 4 /4/88 اعلام كرده بود:"بين حكومت ايران و مردم آن «بحران اعتماد» وجود دارد و مردم ايران به دليل بحران ناشى از انتخابات كه نتايج آن اعلام شده است در خيابان ها هستند."(4)


3-1-درست چند ساعت پس از آنكه آقاي هاشمي رفسنجاني در خطبه هاي نماز جمعه تهران مسئله اصلي ايران را "بحران اعتماد" خواند ، رابرت وود، سخنگوي وزارت امور خارجه آمريکا، نيز در کنفرانس خبري روز جمعه 26 تير 88 در واشنگتن، موضوع مواجه بودن دولت ايران با "بحران اعتماد" را مطرح کرد.اين مقام وزارت امور خارجه آمريکا گفت که بسياري از مردم در ايران از وضعيت جاري راضي نيستند و به دولت ايران پيشنهاد کرد که واقعيت ها را درک کند."(5)

4-1-آقاي هاشمي رفسنجاني پس از آنكه همسو با مجمع روحانيون مبارز و وزارتخارجه دولتهاي انگليس و امريكا ، مسئله اصلي كشور را "بحران اعتماد" دانست ، علت اين بحران را در تبليغات روزهاي آخر - و احتمالا دوقطبي شديد ايجاد شده پس از مناظره دكتر احمدي نژاد و مهندس موسوي- ارزيابي كرده و معتقد است:"ما از اواخر دوران تبليغات دچار ترديد شديم. افرادي ترديد كردند، تبليغات نادرست و عمل نادرست صداوسيما باعث شد، بذر ترديد در دل مردم به وجود بيايد كه مثل خوره به جان ما افتاده است. ما ترديد را بدترين مصيبت مي‌دانيم."(6)

در اينجا متاسفانه بايد اذعان نمود كه آقاي هاشمي رفسنجاني بنا بر قاعده "تجاهل العارف" تلاش كرده اند تا صورت مساله اصلي را پاك كرده و به جاي پرداختن به متن موضوع ، در حواشي آن قدم زنند.

آقاي هاشمي رفسنجاني بهتر از هركس مي دانند كه قطبي شدن و پلاريزاسيون جامعه سياسي ايران ، در ايام تبليغات انتخاباتي اخير شكل نگرفت.طوفاني كه در روزهاي پاياني تبليغات انتخابات دهمين دوره رياست جمهوري به پا خاست ناشي از عملكرد كساني بود كه طي 4 سال اخير "باد" كاشتند و فضاي تخريب و سياه نمايي را بر رسانه هاي كشور غالب كردند.

واقعيت آن است كه برخلاف نظر جناب آقاي هاشمي رفسنجاني، پلاريزاسيون و تضادهاي موجود در فضاي سياسي ايران از فرداي انتخابات رياست جمهوري 84 پايه گذاري شد. هنگامي كه در دوره زماني شهريور 84 تا بهمن 87 ، روزانه 73 مورد گزارش تخريبي و دروغ پردازي عليه دولت و 7 مورد توهين و فحش مستقيم به رييس دولت در مطبوعات كشور درج مي شود و در ادامه آن در ايام تبليغات انتخاباتي هر 5 دقيقه يك وبلاگ براي تخريب دولت نهم فعال مي شود با اين هدف كه اذهان عموم نخبگان و دانشگاهيان نسبت به عملكرد دولت مشوش و مساله دار شود ، بديهي است كه بخشي از نخبگان كشور دولت نهم را به عنوان تشكيلاتي فاقد عقلانيت و موجودي بي مغز و تندرو بشناسند و با هراس از آينده خود به كمپينهاي انتخاباتي "نه احمدي نژاد" بپيوندند.(نكته جالب توجه آنكه فقط جناب آقاي هاشمي رفسنجاني از 4/4/84 لغايت 20/3/88 جمعا 10296 جمله را عليه دولت نهم و دكتر احمدي نژاد به كار برده است.)

باد تخريب دولت نهم كه قريب به 4 سال در بستر رسانه هاي كشور كشت شد ، طوفان فتنه را در انتخابات اخير بر پا كرد و ستادهاي تبليغاتي 3 نامزد هوادار آقاي هاشمي يعني آقايان موسوي ، رضايي و كروبي در اين انتخابات فارغ البال تنها به خوشه چيني از ثمرات تخريب 4 ساله مشغول شدند. انبار باروتي كه جريان "نه احمدي نژاد" در 4 سال اخير فراهم آورده بود با يك جرقه كه از سوي كانديداها زده شد به نقطه اشتعال و انفجار رسيد و ابرهاي دودآلود تيره را بر افق انتخابات حاكم كرد.بنابراين آنان كه امروز از تيره و تار شدن فضاي انتخابات گله گذاري كرده و از تاثير آن در "بحران اعتماد" مورد ادعايشان برآشفته اند، خوب است اندكي هم به كنش سياسي خود در 4 سال اخير رجوع كنند و دريابند كه در بسياري موارد خودكرده را تدبير نيست.



2- نقشه راه براي عبور از بحران:

آقاي هاشمي رفسنجاني پس از آنكه تصوير بحران كنوني را بر اساس انگاره هاي ذهني خويش ترسيم نمود، يك نقشه راه 4 فازي ارائه كرد كه بر اساس ادعاي وي مي تواند به عنوان مسير برون رفت از بحران تلقي شود. 4 فاز نقشه راه آقاي هاشمي رفسنجاني عبارتند از:

الف-پيشنهاد راه اندازي مناظره هاي تلويزيوني در خصوص سلامت انتخابات(اختمالا با حضور نمايندگان كانديداها و شوراي نگهبان و وزارت كشور):" ما بايد فضايي به وجود آوريم كه همه‌ اطراف بتوانند آن‌جا حرف‌شان را بزنند. هر طرف منطقي، بدون دعوا و بدون مشاجره حرف بزنند. بحث‌ها منطقي باشد، برادرانه و خواهرانه بنشينند و حرف‌شان را بزنند و دلايل‌شان را هم بگويند. بالاخره مردم در اين بين خودشان مي‌فهمند. "(7)

ب- پيشنهاد آزادي رهبران آشوبهاي خياباني:" لازم نيست در اين شرايط ما افرادي را به اين نامي كه الان است در زندان داشته باشيم. اجازه بدهيم اين‌ها بيايند و به خانواده‌هاي‌شان برسند. نگذاريم به خاطر زنداني بودن يك عده دشمنان ما، ما را سرزنش و شماتت كنند. براي ما بخندند و براي ما نقشه بكشند. "(8)

ج-پيشنهاد همدردي با آسيب ديدگان حوادث اخير:"با آسيب‌ديدگان حوادثي كه اتفاق افتاده همدردي و دلجويي شود، آن‌هايي كه عزادارند هم به آن‌ها تسليت بدهيم و دل آن‌ها را دوباره به نظام نزديك كنيم."(9)

د- آزادي رسانه ها:" رسانه‌هاي‌مان اگر با معيارهاي قانوني اجازه گرفتند، محدودشان نكنيم ."(10)

در مورد نقشه راه آقاي هاشمي رفسنجاني ذكر نكاتي لازم به نظر مي رسد:



1-2-آقاي هاشمي رفسنجاني در شرايطي خواستار برگزاري مناظره در خصوص سلامت انتخابات شده كه مدعي اصلي اين غائله يعني آقاي ميرحسين موسوي هيچگاه از موضع ابطال انتخابات پايين نيامد و در هيچ يك از طرح هاي شوراي نگهبان براي اثبات سلامت انتخابات نيز مشاركت نكرد و تنها بدون ارائه مستندات قانوني ، مداوما بر طبل سلامت انتخابات مي كوبد.

بر اين اساس و در حاليكه آقاي موسوي حتي براي جلسات تخصصي نظارتي نيز جز كلي گويي و اتهام زني بدون سند حرفي ارائه نمي دهد چگونه مي توان از مناظره "اطراف انتخابات" آن هم در مقابل ميليونها بيننده تلويزيوني سخن گفت؟ به راستي آقاي موسوي و مدعيان تقلب در انتخابات چه حرفي را قرار است در مقابل دوربينهاي تلويزيوني بگويند و بشنوند كه آقاي هاشمي رفسنجاني چنين مناظره اي را گام نخست براي ترميم بحران اعتماد مورد نظرشان مي دانند؟ آيا قابل انتظار نيست كه جاري شدن ادعاهاي بي پايه و غيرمستند مدعيان تقلب در آنتن هاي تلويزيوني و پژواك فحاشي هاي مكرر عده اي كم طاقت در فضاي عمومي كشور يكبار ديگر زمينه تشويش اذهان عمومي را ايجاد كند؟ پس چگونه است كه آقاي هاشمي رفسنجاني فاز نخست پروژه اعتمادسازي خود را بر مناظره "اطراف انتخابات" متكي مي كند؟



2-2-آقاي هاشمي رفسنجاني در شرايطي خواستار آزادي بي قيد و شرط رهبران اغتشاشات اخير مي شود كه وزير اطلاعات بازداشت رهبران آشوب را گامي مهم در برقراري حاكميت قانون و آرامش در كشور ارزيابي كرده است.

در همين رابطه حجت الاسلام محسني اژه اي وزير اطلاعات با تقسيم بازداشت شدگان غائله اخير به سه گروه، گفت:"کساني که به نحوي در جريان اغتشاشات اخير در زمينه تصميم گيري نقش داشتند بازداشتند تا تکليف آنها مشخص شود. اين افراد منجر به حضور مردم در خيابان ها شدند. گروه ديگر از عناصر ضد انقلاب بودند که از شرايط موجود سوء استفاده کرده اند، اين افراد دستگير شده و آزاد نخواهند شد."

آقاي محسني اژه اي با اشاره به گروه سوم از بازداشت شدگان گفت:"عناصر اصلي اين بخش دستگير شده و بخشي از مردمي که تحت تاثير جو ايجاد شده قرار گرفته و توسط پليس دستگير شده بودند، آزاد شدند و يا به زودي آزاد مي شوند."(11)

بنا براين توقع مي رود كه رييس مجمع تشخيص مصلحت نظام ، نظر كارشناسي رييس دستگاه امنيتي كشور را در اين خصوص صائب دانسته و بداند كه فاز دوم نقشه راه مورد نظرشان كه شامل آزادي بي قيد و شرط آشوبگران است ، نتيجه اي جز از بين بردن آرامش و امنيت كنوني را در پي نخواهد داشت.

البته در اينجا ذكر نكته اي از تاريخ در خصوص شيوه برخورد آقاي هاشمي رفسنجاني با منتقدان دولت سازندگي خالي از لطف نيست.

حدود 19 سال قبل يعني در 23 خرداد 69 ، 23 نفر از اعضاء نهضت آزادي و افراد موسوم به ملي مذهبي ها به دليل انتقاد از سياستهاي اقتصادي دولت آقاي هاشمي رفسنجاني و به دستور ايشان بازداشت شدند. در همين رابطه عزت الله سحابي يكي از بازداشت شدگان سال 69 مي گويد:"ما به آقاي هاشمي نامه اعتراضي نوشتيم.اعتراض ما به آقاي هاشمي اين بود كه اولا اوضاع اقتصادي كشور بسيار خراب است .فقر و اختلاف طبقاتي بسيار فاحش است .دوم اينكه وضع سياست خارجي ما به گونه اي است كه ما در انزواي كامل قرار گرفته ايم و همه دنيا با ما مخالف هستند.در رابطه با اين نامه 23 نفر را بازداشت كردند كه يكي از آنها من بودم ...بعد از دستگيري ها، در كميسيون برنامه و بودجه مجلس چند تن از نمايندگاني كه مرا مي شناختند به آقاي هاشمي اعتراض كردند كه چرا عزت الله سحابي را گرفتي؟ آقاي هاشمي پاسخ داده بود:«رويش زياد شده بود مي خواستيم رويش را كم كنيم.»"(12)

آري!ظاهرا آقاي هاشمي رفسنجاني كه امروز آزادي بي قيد و شرط رهبران آشوبهاي اخير را دنبال مي كنند فراموش كرده اند كه در كمتر از بيست سال قبل و تنها به خاطر "زياد شدن روي منتقدان دولتش" آنان را ماهها به زندان مي افكند.



3-2-آسيب ديدگان وقايع اخير عمدتا دو گروهند.يا آن دسته از نيروهاي انتظامي و بسيجياني هستند كه در هجمه آشوبگران به شهادت رسيده و يا مجروح شده اند.دسته ديگر كساني هستند كه با علم به قانون شكني با هر وسيله اي كه در اختيار داشتند اعم از سلاح گرم و سرد و يا ميله و پاره آجر و آتش افروزي، امنيت شهروندان را به مخاطره انداختند و در مقابل با پاسخ كوبنده و قاطع مردم و نيروهاي انتظامي سركوب شدند.

ظاهرا منظور آقاي هاشمي رفسنجاني از همدردي با آسيب ديدگان حوادث اخير ، همدردي با گروه دوم است. نگارنده بدون آنكه بيش از اين قضاوتي كند تنها به بيان ديدگاه يك دهه قبل جناب آقاي هاشمي رفسنجاني در خصوص غائله كوي دانشگاه تهران و در شرايطي كه اغتشاش گران كوي دانشگاه ايشان را نيز آماج توهين و هتاكي خود قرار مي دادند مي پردازد.آقاي هاشمي در اين خصوص گفته بود:"توده هاي مردم و اين نيروهاي متعهد كه خيلي در جامعه فراوان هستند، تا يك حدي تحمل مي كنند. اگر زماني احساس كنند كه به اصولشانو بنيان انقلاب كه به جانشان بستگي دارد و اين همه براي آن شهيد دادند و سرمايه گذاري كردند آسيب مي رسانند ، به صورت ديگري برخورد مي كنند.شما نمونه اش را در حوادث كوي دانشگاه ديديد.مردم به طور خودجوش يك عكس العمل وسيع نشان دادند."(13)

4-2-آقاي هاشمي رفسنجاني در آخرين گام پيشنهادي در نقشه راه خود ،خواستار مقابله با محدود سازي مطبوعات شد.البته اين پيشنهاد علي الاصول پيشنهاد درستي است و در تمامي دورانها بايد مورد توجه مجريان قانون باشد.اما نكته اي كه در اين ميان نبايد فراموش شود آن است كه در وقايع اخير معدودي از رسانه ها و مطبوعات به عنوان بازوي مطبوعاتي وزارت خارجه انگليس رفتار كردند.مانند آنچه كه در جريان تفتيش دفتر روزنامه كلمه سبز آشكار شد و پيوندهاي پنهاني اين جريان رسانه اي با بي بي سي فارسي و ايفاي نقش ويژه در هدايت اغتشاشگران اثبات گرديد . آيا جناب آقاي هاشمي رفسنجاني آزادي چنين رسانه هايي را نيز مطالبه مي كنند؟

These icons link to social bookmarking sites where readers can share and discover new web pages.
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Mixx
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • Spurl
  • StumbleUpon
  • Technorati

اعتکاف 1389












سلام. اعتکاف 1389 عکاس محمد محمدي فاضل(خودموني) مکان: مسجد جامع کرج. خداحافظ.

These icons link to social bookmarking sites where readers can share and discover new web pages.
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Mixx
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • Spurl
  • StumbleUpon
  • Technorati

کشویات کوچک پزشکی

واکسن ابله 1796
اختراع گوشي 1816
بيهوشي 1844
سرنگ زيرپوستي 1853
ميزان الحراره ي پزشکي 1863
اشعه ي اکس 1895
اسپيرين مصنوعي 1897
واکسن سرخک 1960
پيوند قلب 1967

These icons link to social bookmarking sites where readers can share and discover new web pages.
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Mixx
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • Spurl
  • StumbleUpon
  • Technorati

پله برقی لولو خرخره نیست!

وقتي که پله برقي در سال 1911 در انگلستان اختراع شد. هيچ کس نمي خواست از ان استفاده کند. شخصي به نام( بامپرهريس) را استخدام کردند که مردم را مجبور به استفاده از پله برقي کند. کار او اين بود که از صبح تا شب مرتب از اين پله ها بالا و پايين برود تا مردم لندن متوجه بي خطر بودن ان بشوند.

These icons link to social bookmarking sites where readers can share and discover new web pages.
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Mixx
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • Spurl
  • StumbleUpon
  • Technorati

اهل سفره پهن كردن نيستم


تأثيرگذاران بر حسن جوهرچى

همسر و دو فرزندم

همسرم و دو فرزندم در زندگى شخصى به شدت بر من تأثيرگذارند و لاغير. نه مادرم، نه پدرم، نه برادرهايم، نه دوستانم، هيچكدام تأثيرى كه اين سه نفر بر من مى گذارند را ندارند. تأثير آنها جورى است كه احساس مى كنى لحظه به لحظه مسؤوليت و تعهدت بيشتر مى شود. زن و بچه مثل سيلى روزگار هستند.

حميد لبخنده

تأثير لبخنده بسيار بنيادى تر از هر كارگردان ديگرى در كار من بود. چهارده ماه با او تصويربردارى داشتم و دراين مدت بسيار چيزها از او آموختم. بخش عمده اى از موفقيتم را مديون او هستم.

اوجى وبهراميان - افخمى و عباس زاده

اوجى كارگردان و بهراميان تهيه كننده مشق عشق بودند. با كار آنها حضور دوباره اى در تلويزيون پيداكردم كه بعد از سال ها حضورى ارزشمند بود. افخمى و عباس زاده هم به عنوان كارگردان و تهيه كننده «او يك فرشته بود» بر اين حضور صحه گذاشتند و مرا دوباره به روزهاى موفق قديم برگرداندند.



«حسن جوهرچى» اين شب ها ميهمان سفره افطار اغلب خانه هاى ايران است. هنوز سفره افطار جمع نشده، سريال «او يك فرشته بود» شروع مى شود و بهزاد و رعنا و فرشته و ... سر سفره مى نشينند. شخصيت «بهزادطاهرى» كه جوهرچى آن را ايفا مى كند يكى از متفاوت ترين شخصيت ها در مجموعه هاى تلويزيونى سالهاى اخير است. شايد همين تفاوت باعث شد كه در دو هفته اخير در بيش از هشتاد اى ميل، نام او به عنوان يكى از ميهمانان اين صفحه درخواست شود.

اين گفت وگو همين چند روز پيش سر صحنه اين مجموعه انجام شد. در خانه اى كه شما هر شب آن را مى بينيد در نزديكى ميدان تجريش. طبيعى است كه به خاطر موقعيت خاص اين مجموعه، بحث «دوستى» تحت الشعاع پرسش هايى درباره بهزاد طاهرى و بازيگرش قرار بگيرد.

منصور ضابطيان

فكر مى كنم اين روزها توى كوچه و خيابان مردم يك جور ديگه بهت نگاه مى كنن، نه؟

فحش نه... اصلاً. فكر مى كنم يك چيزهايى در برخوردهاى مردم تغيير كرده. چند سال پيش يك سريالى بازى مى كردم كه شخصيت منفى آن سريال با برخوردهاى بدى از طرف مردم مواجه مى شد. حتى يكبار هم كار به ضرب و شتم كشيده بود. اما الان مردم به شدت حرفه اى شده اند و به خوبى هر چيزى را تحليل مى كنند. چه خود نقش را و چه فاصله گذارى بين نقش و بازيگر را. اتفاقاً برعكس آن چيزى كه فكر مى كنى، خيلى از مردم با اشاره به نقش «بهزاد طاهرى» مى گويند: تودارى كار درستى مى كنى، خانمت دارد اشتباه مى كند. معلوم است كه تو درباره دخترى كه با او تصادف كرده اى مسؤول هستى.

البته لابد تا قسمت سيزدهم - چهاردهم اين را مى گفتند...

(مى خندد) آره درست مى گويى ... برايم جالب است كه بخش وسوسه اى كار درآمده و مردم از همان ابتدا اين رگه را در رفتارهاى فرشته كشف كرده اند.

هيچ وقت كار را همراه مردم عادى ديده اى؟

نه، در همه اين شبها سر كار بوده ام.

ولى اگر كار را همراه خانم ها مى ديدى، مى فهميدى كه مردم چندان هم از بهزاد طاهرى خوششان نمى آيد. خانم ها پاى تلويزيون مى نشينند و مرتب مى گويند: خدا لعنت ات كند.

(مى خندد) اشكالى ندارد. يكى از دوستان بهم مى گفت نمى ترسيدى كه مردم با تو بد شوند؟ اما من يك چيزى را به او گفتم و حالا به تو هم مى خواهم بگويم.

چى؟

من از اين چندين سال كار يك دستاورد بزرگ داشته ام. يعنى به يك نتيجه ارزشمند رسيده ام و آن اينكه مردم مرا دوست دارند. يعنى مطمئنم تحت هر شرايطى به خاطر كاراكتر جا افتاده خود حسن جوهرچى دراين سالها تأثير بدى روى مردم نمى گذارم. اين شايد خودستايى باشد اما باور كن قصدم خودستايى نيست. فكر مى كنم يكى از نكات خوب انتخاب بازيگران اين كار، انتخاب حسن جوهرچى براى اين نقش است.

اگر به جاى من بازيگرى انتخاب مى شد كه پيش از اين به عنوان يك نقش منفى شناخته شده بود، «بهزاد طاهرى» اينقدر نمى توانست با مردم ارتباط برقرار كند. يعنى بيننده از همان بيخ ماجرا، حق رابه رعنا مى داد و اين تغييرات شخصى بهزاد را اصلاً نمى ديد. الان خيلى خوشحالم كه به واسطه چهره من، مردم حرف اصلى قصه را فهميدند كه بايد مواظب وسوسه هاى شيطان باشند. الان خيلى مى شنوم كه مردم با اشاره به اين سريال به هم مى گويند مواظب شيطان باش. يك چيز را هم بگذار اضافه كنم. تا سه چهار سال پيش در تلويزيون و سينماى ما آدم ها يا سفيد سفيد بودند يا سياه سياه. من از سفيد سفيدها زياد بازى كرده ام. اما الان چند سالى است كه به لطف سه عنصر تهيه كننده ها، كارگردان ها و فيلمنامه نويسان، ما شاهد آدم هاى خاكسترى هستم. الان آدم هايى را مى بينيم كه والرهايى از خاكسترى ها را در خود دارند. به نظر من اين اتفاق خجسته اى است كه ما ديگر مثبت مثبت يا منفى منفى نيستيم. خيلى از ما اگرچه آدم هاى خوبى هستيم اما در روابط دوستانه، روابط كارى يا حتى روابط زناشويى مان آدم هاى مثبتى نيستيم. ما در نگرش مذهبى مان هم چهارده تا معصوم كه بيشتر نداريم ولى در سريال هايمان آدم هايى به شدت بى گناه مى بينيم كه شايد در دنياى بيرون ،ما به ازاى خارجى نداشته باشد.

اگر «بهزاد» شبيه آن آدم هاى «سياه» هميشگى بود، نقش را مى پذيرفتى؟

آره ولى اگر شبيه آن آدم هاى «سفيد» هميشگى بود، تو به من جواب بده، چه جذابيتى مى توانست براى من داشته باشد؟ من آنها را در اوج شان بازى كرده ام.

ولى تو مگر فقط به جذابيت فكر مى كنى؟تو يك بازيگر حرفه اى هستى و مجبورى از اين راه پول دربياورى...

نه، ديگر اين طور نيست. حالا ديگر فقط به جذابيت فكر مى كنم. الان بيرون از اينجا مشغوليت هاى ديگرى پيدا كرده ام كه ديگر احتياجى ندارم بازى كنم. حالا ديگر اگر قصه اى بهم پيشنهاد شود و دوست نداشته باشم بازى نمى كنم. به همين راحتى. حتى اگر از گرسنگى بميرم. الان كمربندم را سفت تر كرده ام. درآمدم از جاى ديگرى است و به اين كار احتياجى ندارم.



پس پيشنهاد مى كنم حرفت را تصحيح كنى.

مگر چى گفتم؟

درآمدهاى ديگرى دارى و قرار نيست از گرسنگى بميرى. اگر قرار بود از گرسنگى بميرى باز هم هر نقشى را بازى مى كردى.

آره، سعى مى كنم نميرم ديگر. شايد تو بهتر از من يادت باشد كه خيلى از ما به خاطر گرسنگى بازى كرديم و خيلى جاها خودمان را ضايع كرديم. من دريك مقطع شش - هفت ساله هر كارى را بازى مى كردم. من مى توانستم بعد از «در پناه تو» يكى از بهترين ها باشم و الان در مرز سى و هشت و نه سالگى كوله بارى از تجربه هاى مثبت داشته باشم. اما الان بازيگرى هستم در مرز سى و هشت نه سالگى با دنيايى تجربه منفى از حرفه اى گرى سينما و تلويزيون.

چطور؟ چى اش منفى بوده؟

من به خاطر نيازهايى كه داشتم مجبور بودم مثلاً توى فيلمى بازى كنم كه نقش اصلاً نقش من نبود. كارگردانش هم آدم با شعورى نبود. در حدى كه من وقتى به او مى گفتم اگر فلان سكانس را اين طور بازى كنم بهتر است، مى گفت: «بى خيال حسن جان! بگير بريم.» من از اين «بگير، بريم» ها ضربه زيادى خورده ام. من در مقطعى بمب انرژى بودم. اما اين بمب انرژى صرف فيلم ها و سريالهاى خيلى خيلى پيش پا افتاده شد.

چه اتفاقى افتاد؟

من چوب رفاقت هايم را خوردم.

رفاقت؟

آره رفاقت هايم با مديران تلويزيون، با تهيه كننده ها، كارگردان ها ... بعد از در پناه تو، در بهترين شرايط كارى ... و درحالى كه تهيه كننده هاى سينما را مرتب از خانه ام بيرون مى كردم، يك نقش كوتاه احمقانه را به خاطر رفاقت با يك كارگردان بد قبول كردم. تهيه كننده سريال بعداً به من گفت: كارى كه تو كردى فقط به نفع ما بود و خودت ضرر كردى چون همه وجهه اى كه براى خودت فراهم كرده بودى را اينجا در يك نقش كم اهميت خرج كردى.

ولى تو بايد به او مى گفتى كه به خاطر «دوستى» اين كار را كرده بودى؟

همان موقع خودم هم اين طور فكر مى كردم. خيال مى كردم اين دوستى بيشتر از اينها ارزش دارد. ولى بعد ديدم آن كارگردان به راحتى، اين گذشت مرا فراموش كرد. يك بار ديگر بين دوتا نقش سينمايى در دو فيلم، من آن نقشى را انتخاب كردم كه تهيه كننده اش پول بيشترى مى داد. بازيگرى كه آن يكى نقش را قبول كرد، همان سال سيمرغ بلورين را برد. من تا حالا سيمرغ را نبرده ام، حتى كانديدا هم نشده ام. يك سال بازيگرى نامزد شد كه فقط عكسش روى ديوار بود. يعنى من به اندازه آن عكس هم ديده نشده ام؟ اين هميشه برايم مايه سرشكستگى بوده است.

شايد بخشى اش به خاطر تلويزيون بوده. تو در سالهايى خيلى توى تلويزيون ديده مى شدى.

آره ، يك بخشى از ماجرا همين است. من در يك دوره اى حتى برنامه تلويزيونى هم اجرا مى كردم.

واقعاً چرا اين كار را كردى؟ هيچ وقت فرصت نشد اين را ازت بپرسم. تو احتياجى به اين كار نداشتى. يك بازيگر شناخته شده بودى. اين برايت كافى نبود؟

يك روزى به يك مديرى در تلويزيون گفتم مى خواهم تهيه كنندگى كنم. او گفت حالا تو بيا اين برنامه را براى ما اجرا بكن، بعداً تهيه كننده هم مى شوى. اين شد كه مجرى شدم، در صورتى كه من اصلاً مجرى نبوده و نيستم. من شرايط اين كار را ندارم. البته در جريان اين كار خيلى چيزها ياد گرفتم ولى در نهايت به محبوبيت تلويزيونى و سينمايى ام ضربه وارد شد. الان چهار سال است كه پيشنهاد مناسبى در سينما نداشته ام و بازيگرى تلويزيون را هم دوسال تعطيل كردم تا «مشق عشق». با مشق عشق تصميم گرفتم ديگر يا كار نكنم يا اگر كار مى كنم، آن را واقعاً دوست داشته باشم. بعد از آن «غريبانه» را كار كردم حالا هم «او يك فرشته بود». البته اين وسط ها يك اشتباه كوچك هم مرتكب شدم كه خدا را صدهزار مرتبه شكر ديده نشد.

بسيار خوب. تصميم مهمى گرفته اى. بعد از اين قرار است چه كار كنى، كجا برسى؟

اولاً جرأت «نه» گفتن را تا نهايت پيدا كرده ام. يك زمانى اين جسارت را نداشتم. درباره كارى مردد بودم اما قرارداد مى بستم. اما الان گردن كلفتى مى كنم. الان به حدى از شعور دراماتيك رسيده ام كه وقتى متنى را مى خوانم بفهمم آيا اين متن يك اثر ماندگار مى شود يا نه.

شايد اشتباه كنى.

حالا ديگر اگر ترديد كنم با ديگران مشورت مى كنم. دور و برم مجموعه اى از آدم هاى صالح هستند كه با آنها مشورت مى كنم. سر همين كار آخرى، رفتم درباره آقاى افخمى و عباس زاده تحقيق كردم. چون قبلاً با آنها كار نكرده بودم. چون برآيند نظر ديگران مثبت بود با كمال ميل پذيرفتم. از روزى كه به من پيشنهاد شد تا روزى كه قرارداد بستم ده روز طول كشيد. ولى حالا كه آمده ام ديگر آمده ام. با تمام وجود آمده ام. الآن من يكى از آدم هاى اصلى اين پروژه ام. نظراتم خريدار دارد. حالا وقتى مى گويم مثلاً اين واكنش رعنا درست نيست، به حرفم گوش مى دهند. در قصه جارى هستم و اين شرايطى است كه تا حالا كمتر تجربه كرده ام. ديگر دوست ندارم فقط بازيگر كار باشم، دوست دارم نظرات حرفه اى ام روى كار تأثير بگذارد.

بگذار بى تعارف بپرسم. اين نظرات در مسيرى نيست كه خودت بيشترى ديده شوى؟

نه، نه... اصلاً. اين يكى را نيستم. چون من در قصه جايگاه خودم را دارم و نيازى ندارم كارى كنم كه بيشتر ديده شوم. يكبار با يك تهيه كننده سرجاى نوشته شدن اسم در تيتراژ حرفم شد. گفتم چرا اسم مرا اول ننوشتى من آدم اصلى اين كار هستم. او گفت، نه، به نظر من نيستى. به او گفتم: بعد از اين وقتى نقش اول داشتى بيا سراغ من.

وقتى از آن دفتر آمدم بيرون آنقدر حالم خوب بود. حقم ضايع شده بود و من رفتم توى رويشان ايستادم.

خب اين منجر به اين نمى شود كه از حسن جوهرچى يك شخصيت پرمدعا ارائه دهى.

ديگر برايم اهميتى ندارد كه آن آدم ها چى فكرمى كنند. ببين! تو مرا مى شناسى و مى دانى كه اين طورى نيستم. همه آنهايى كه با من آشنا هستند مى دانند از اين اخلاق ها ندارم.

اما آنها كه تو را نمى شناسند.

مهم نيست. آنها كافى است كسانى را بشناسند كه اين حرفها را درباره من مى زنند. همين كه آنها را بشناسند متوجه مى شوند كه حرفشان پايه و اساس ندارند.

هنوز هم در تلويزيون چوب رفاقت هايت را مى خورى؟

سعى مى كنم نخورم و سعى مى كنم ملاحظه رفاقت را نكنم. من مدتى است كه وقت نوشتن قرارداد ريز همه چيز را مى نويسم. تا جاى اسمم در تيتراژ را هم مشخص مى كنم. اين را خود سينما و تلويزيون به زور به من يادداده. يكبار بازى در فيلم يك كارگردان معتبر سينما بهم پيشنهاد شد. نقش خيلى كوتاهى بود. فقط چهار سكانس. من قبول نكردم و گفتم اين نقش خيلى كوتاه است. آنها گفتند توبازى كن بعد از اسم بازيگرها مى نويسيم و با حضور افتخارى حسن جوهرچى. با اين شرايط قبول كردم. اما مى دانى در تيتراژ چه اتفاقى افتاد؟

نه، چه اتفاقى افتاد؟

اسمم را آخر همه زدند بدون جمله «با حضور افتخارى». اين خيلى براى من دردآور بود. به آنها زنگ زدم و گفتم شما كارى مى كنيد كه ديگر به كارگردان گنده هاى اين مملكت هم اعتماد نكنم. خيلى دردم آمد. حالا جورى شده كه مى گويم، آقاى كارگردان، خانم كارگردان، آقاى تهيه كننده، خانم تهيه كننده شما دوستان خيلى خوبى هستيد اما من به هيچكدامتان اعتماد ندارم.

چرا در حرفه شما دوستى ها اينقدر كم دوام است؟

دوستى ها اينجا خيلى صورى است. علتش را مى دانى؟ علتش آن سردر سينماست. آن پوستر بزرگى كه روى بيل بورد مى زنند. اينكه همه خودشان را مى كشند تا اسم اول باشند. خيلى چيزها را بايد بپرسى تا اسم اول باشى. من آدمش نيستم. من آدم سفره پهن كردن و مجيزگفتن نيستم. يك كارگردان سينما تا حالا رنگ خانه مرا نديده است.



شايد خيلى خسيسى!

نه خداشاهد است. اهل سفره پهن كردن نيستم. يكبار يك كارگردان به من گفت بابا تو چرا ما را خانه ات دعوت نمى كنى. من با خودم گفتم چه مناسبتى دارد اين كار را بكنم، من كه با او دوست نيستم. باور نمى كنى سرهمان كار، ديدم چندروز بعد چند تا سكانس من حذف شد. دستيار كارگردان مرا كشيد كنار و گفت: تو چقدر احمقى حسن! گفتم چرا؟ گفت: اين رو صدا كن خانه ات يه سفره اى برايش پهن كن. گفتم: براى چى؟ گفت: بازيگر مقابلت مرتب اين كار را مى كند و هردفعه كه اين اتفاق مى افتد، يك سرى از سكانس هاى تو حذف مى شود. مى بينى تو را خدا؟ مى بينى تو چه شرايطى بايد كاركنم؟ من اين شرايط را نيستم. من زمانى به سينما برمى گردم كه مرا به خاطر كارم بخواهند. بازى جلوى دوربين سينما برايم شده اسباب دلتنگى.يك وقت هايى توى خيابان مى بينم فيلمبردارى است و آدم هايى جلوى اين دوربين بازى مى كنند كه قلبم درد مى گيرد. به خودم مى گويم عيبى ندارد آنقدر صبر كن تا تو را به خاطر بازى ات ببرند نه چيز ديگر. يك آدمى مثل امين حيايى، جان كنده تا توى اين سينما شده امين حيايى. سختى هايش را كشيده، بى اعتبارى هايش را كشيده، بى پولى هايش را كشيده، نقش هاى كوچكش را كشيده تا شده سوپر استار اين مملكت. بعد حالا مى آيند يك آدمى با يك دهم سابقه و تجربه امين حيايى را مى گذارند هم پله او. آخر چه اتفاقى مى افتد؟

مى گويى رويكرد جديدى پيداكرده اى، قرار نيست هرنقشى را بازى كنى و دوست دارى فقط تجربه هاى موفق را ادامه دهى. اما يك چيز اين وسط تغييركرده. يك روز نقش پسر لوس خانواده را بازى مى كردى كه قرار بود زن بگيرد و حالا آن پسر لوس خودش زن و بچه دارد... سال هاى ازدست رفته را چه مى كنى؟

آن پسر ديگر لوس نيست.

من مى گويم هست. ولى تو اگر اين طور راحتى مى گوييم نيست. سال هاى ازدست رفته را چه مى كنى؟

چيزهايى را از دست دادم ولى به تلقى امروزم رسيده ام. اين برايم كافى است. حالا ديگر فقط به نقش فكرمى كنم. اينكه چقدر جذاب است و اينكه چقدر مى تواند برايم تجربه جديدى باشد.

حالا اگر بهم نقش يك كت وشلوارى كثيف و چرك پيشنهاد شود، اگر نقش خوبى باشد با كمال ميل مى پذيرم.

چه فايده كه اين نقش ها به تو پيشنهاد نمى شود.

راست مى گويى. چهره من زيادى مثبت است. گاهى وقت ها آدم نان چهره اش را مى خورد و گاهى چوب چهره اش را مى خورد. روزى يك بزرگى به من گفت خودت را آماده كن كه تو در پنجاه سالگى بايد نقش يك اين مملكت را بازى كنى. دارم كارى مى كنم كه چه به لحاظ تجربه، چه به لحاظ دانش حرف آن بزرگ درست در بيايد. من در مرز چهل سالگى هستم و تصميم دارم ده سال پربار آرتيستيك را تجربه كنم. غير از اين را تجربه كرده ام و ديگر هيچ جذابيتى برايم ندارد. تمام بالا و پايين آن پسر خوب هايى كه مى گويى را ديده ام.

قديمى ترين دوستت را به ياد مى آورى؟

آره. پسرى بود به اسم كيومرث اسماعيلى. از دوم راهنمايى تا ديپلم، بهترين سال هاى عمرمان را با هم گذرانديم. البته من تجربى مى خواندم و او رياضى بود.

كدام محله بوديد؟

ميدان خراسان، خيابان عارف.

كيومرث الآن كجاست؟

سالهاست كه رفته فرنگ.

توى سينما و تلويزيون بهترين دوستانت چه كسانى هستند؟

دوستان سينمايى ام زياد نيستند. آن مقدارى هم كه هستند دوستى شان از جنس دوستى هاى پرت و پلاى سينمايى نيست. با كامبيز ديرباز خيلى دوستم. او انسان شريف و متفاوتى است. با چند تا تهيه كننده هم دوستم كه بهتر است اسم هايشان را نياورم.

همه ما يك دنياى خصوصى خصوصى داريم. آيا تو هم چنين دنيايى دارى؟

خيلى نمى توانم چنين دنيايى داشته باشم. من دو دنياى كاملاً تفكيك شده دارم كه يا توى اين هستم يا توى آن. ديگر يك اپسيلون اين وسط جا نيست. من بچه هاى اينجا را از زن خودم از بچه هاى خودم بيشتر مى بينم. اگر فرصتى شود دقيقه هايم را با زن و بچه ام مى گذرانم. اما طبيعى است كه در زندگى لحظه هايى به شدت خصوصى دارم.

همان لحظه ها را مى خواهم. توى آن لحظه ها به چه فكر مى كنى؟

به خودم. به گذشته ام. به امروزم و آينده ام. به اينكه سينماى ما اصلاً كجاى دنياست و حالا من كجاى اين سينما هستم. بعد مى بينم ادعا كردن فقط يك شوخى است.

در اين دنياها گاهى اشيايى وجوددارد كه به ظاهر بى ارزشند اما براى صاحب آن دنيا، يك دنيا ارزش دارند. آيا تو از اين اشياى دور و برت دارى؟

يك چيزهاى كوچكى دارم. يك سرى نامه از دوران نامزدى ام دارم. يك يادگارى هاى كوچولو كوچولويى دارم كه آنها هم بيشتر مربوط به دوران قبل از ازدواجم هستند و يك كيف از اسباب بازى هاى دوران كودكى داشتم كه عاشقش بودم اما متأسفانه يكبار مادرم آن را يكجا به يكى از بچه هاى فاميل داد و تمام خاطرات من دود شد رفت هوا.

آيا تو مى دانى تفاوت، تمساح و سوسمار در چيست؟

وايستا... وايستا... فكر مى كنم يكى شان كوچكتر است يكى شان بزرگتر.

صرفنظر از اين تفاوت، تو اگر تمساح يا سوسمار بودى چه كسى را مى خوردى؟

بنا به قانون تنازع بقا هركسى را كه دم دستم مى آمد مى خوردم.

فرض كن تمساحى بودى كه توانايى انتخاب داشتى.

دست بردار.

اخيراً دانشمندان روى تمساح ها تغييرات ژنتيكى داده اند و آنها داراى حق انتخاب شده اند.

ما را گرفته اى؟

تصوركن اين طورى باشد.

سعى مى كردم همه آدم هايى كه به نوعى به روش و منش انسانى ضربه مى زنند را بخورم.

بهزاد طاهرى را هم مى خوردى؟

نمى خوردمش ولى به راحتى هم از كنارش نمى گذشتم. يك گاز اساسى ازاو مى گرفتم.
منبع :روزنامه ايران

These icons link to social bookmarking sites where readers can share and discover new web pages.
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Mixx
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • Spurl
  • StumbleUpon
  • Technorati

پدر روزت مبارك

سلام. ولادت با سعادت مولايم امير المومنين و روز پدر را به تمام پدران و مردان و اقايان تبريك مي گويم. انشاالله هميشه شاد، پر انر‍ژي و خوشبخت و خوشحال و عاقبت به خير باشيد. باز اين عيد را تبريك مي گم. ارادتمند محمد محمدي فاضل.

These icons link to social bookmarking sites where readers can share and discover new web pages.
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Mixx
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • Spurl
  • StumbleUpon
  • Technorati

دست یک کارگر در چرخ گوشت



سلام. ببخشيد مي دونم عکس ها خيلي دل اشوبست. ببخشيد. اين دست يک کارگره که تو چرخ گوشت صنعتي گير کرده. نظر يادتون نره. خداحافظ.

These icons link to social bookmarking sites where readers can share and discover new web pages.
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Mixx
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • Spurl
  • StumbleUpon
  • Technorati

نوزاد مست!

فرزند زن باردار لهستاني، در يک زايشگاه «ورشو» مست به دنيا آمد و پزشکان را متعجب کرد. زن باردار لهستاني که نامش عنوان نشده است، در حالي روانه زايشگاه شد که مقدار زيادي مشروب نوشيده و به شدت مست بود.پسر او نيز وقتي چشم به دنيا گشود حال عجيبي داشت که پزشکان، مشابه آن را نديده بودند. سپس با آزمايش دقيق مشخص شد خون نوزاد، به الکل آلوده است. اين مادر به جرم به خطر انداختن جان نوزادش دادگاهي خواهد شد.
منبع :تابان


These icons link to social bookmarking sites where readers can share and discover new web pages.
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Mixx
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • Spurl
  • StumbleUpon
  • Technorati

دختر معتاد پدر و نامادري اش را کشت

دختر معتادي به خاطر اختلاف با نامادري اش در اقدامي جنون آميز وي و پدرش را به قتل رساند.به گزارش خبرنگار ما صبح روز پنجشنبه وقوع جنايتي هولناک در منطقه مهرآباد جنوبي به پليس اعلام شد و گروهي از کارآگاهان جنايي و بهروز هنرمند بازپرس ويژه قتل تهران براي بررسي موضوع بلافاصله خود را به بن بست روشن رساندند تا تحقيقات درباره اين کار را آغاز کنند. آنان پس از ورود به طبقه دوم ساختمان ابتدا جسد خونين زني را مشاهده کردند که آثار اصابت ضربات پياپي چاقو در پيکرش مشهود بود. افسران جنايي در ادامه خود را در برابر جسد بدون سر مردي ديدند که او نيز کاردآجين شده و به طرز فجيعي به قتل رسيده بود. تحقيقات ابتدايي نشان داد اين مرد و زن 65 و 45 ساله حسين و فرزانه نام داشتند و حداقل 15 سال پيش با يکديگر ازدواج کرده بودند.کارآگاهان حاضر در قتلگاه در نخستين اقدام دختر جواني را که در صحنه جنايت حضور داشت بازداشت کردند و پس از بازرسي دقيق خانه و انتقال اجساد به پزشکي قانوني وي را تحت بازجويي قرار دادند .اين دختر 29 ساله که کتايون نام دارد در اعترافاتي تکان دهنده به کشتن پدر و نامادري اش اقرار و اختلاف با فرزانه را انگيزه اين جنايت عنوان کرد.کتايون در اظهاراتش گفت؛ سال 66 در جريان سيل دربند مادرم فوت شد و از آن به بعد من و پدرم تنها زندگي مي کرديم تا اينکه پدرم با فرزانه آشنا شد و با وي ازدواج کرد. از همان ابتدا من با نامادري ام مشکل داشتم و او رفتار خوبي با من نداشت اما چاره يي جز تحمل شرايط نداشتم و پدرم نيز حمايتي از من نمي کرد.دختر جوان که به کراک اعتياد دارد در ادامه افزود؛ اختلاف من و فرزانه از سه سال پيش به اوج خودش رسيد و او در آن زمان پس از يک سلسله نزاع و کشمکش سرانجام روزي من را به باد کتک گرفت و آنقدر مرا زد که دچار بيماري مفصلي شدم و مدتي به ناچار در يک کلينيک تحت درمان قرار داشتم و پزشکان براي معالجه من از برق درماني استفاده مي کردند. پس از آن بود که کنترل خودم را نيز از دست دادم و مجبور شدم در اتاق خودم يک دستشويي مخصوص تعبيه کنم تا از اين نظر با مشکل مواجه نشوم. کتايون ادامه داد؛ پس از آن واقعه اختلافات من و نامادري ام پايان نيافت و فرزانه همچنان به اذيت کردن من ادامه مي داد اما من چاره يي جز سکوت و تحمل نداشتم، از زندگي رنج مي کشيدم و کاري از دستم برنمي آمد تا اينکه چهارشنبه شب حادثه يي رخ داد که سبب شد او و پدرم را به قتل برسانم. دعوا زماني شروع شد که فرزانه تصميم گرفت براي انجام کاري از خانه خارج شود اما پدرم مانع او شد و گفت اجازه ندارد از خانه بيرون برود. پس از دقايقي مشاجره نامادري ام را که به شدت عصبي شده بود به اتاق من آمد و به تلافي رفتار پدرم شروع به شکستن و تخريب لوازم شخصي من کرد. با ديدن اين صحنه ديگر نتوانستم خودم را کنترل کنم. چاقويي برداشتم و چند ضربه به فرزانه زدم و پس از کشتن وي به پدرم حمله کردم و او را نيز به قتل رساندم. پدرم پيش از مرگ در حالي که لحظات آخر عمرش را سپري مي کرد به من گفت اثر انگشتم را از روي چاقو پاک و فرار کنم اما اين کار را نکردم و شب را در خانه ماندم تا اينکه صبح امروز- پنجشنبه- دستگير شدم. پس از اعترافات اين دختر وي روانه بازداشتگاه شد اما ديروز در بازجويي هاي تکميلي اتهام قتل را انکار کرد و به هذيان گويي پرداخت. او گفت چهارشنبه شب پس از شروع دعوا بين پدرم و فرزانه، پدرم عصباني شد و او را به باد کتک گرفت. به رغم اينکه نامادري ام خيلي در حق من بدي کرده بود در آن لحظات دلم برايش سوخت و به هواداري او سعي کردم جلوي پدرم را بگيرم ولي پدرم مرا هل داد و با چاقو زنش را کشت و سپس خودزني کرد و سر خودش را بريد.بنا بر اين گزارش کتايون هم اکنون در بازداشت به سر مي برد و تحقيقات از وي ادامه دارد.

پشت حادثه

دکتر عليرضا کيهان نيا روانشناس و استاد دانشگاه در مورد اين جنايت به خبرنگار ما گفت؛ اين مساله را بايد از دو جنبه مورد بررسي قرار داد؛ اول اينکه اين دختر به شدت احساس اجحاف و تبعيض مي کرده و بر اين باور است که پدرش به نامادري بيشتر از او اهميت مي داده است. اين احساس نابرابري همراه با غم سنگيني که اين دختر پس از مرگ مادرش داشته، باعث شده تا بي پناهي عجيبي در وجودش شکل بگيرد چرا که او ازدواج هم نکرده و به لحاظ عاطفي پشتوانه يي نداشته است.وي ادامه داد؛ دومين مساله يي که باعث شده تا اين دختر دست به جنايت بزند، مصرف مواد مخدر است که البته ناشي از همان فشارهايي است که گفته شد. افرادي به سمت مواد مخدر مي روند که قصد دارند دردهاي روحي شان را به طور موقت آرام کنند. به همين خاطر مواد مصرف مي کنند، مخدرهايي مثل حشيش و کراک بر مغز اثري جدي مي گذارد و به شدت باعث تخريب سلول هاي مغز مي شود. به همين دليل مغز در حالات متفاوت واکنش هاي متفاوت از خود نشان مي دهد.کيهان نيا افزود؛ مصرف مواد در اين دختر و درگيري که با نامادري داشته او را به يک انبار باروت تبديل کرده که با کوچک ترين جرقه يي منفجر شده و دست به رفتار جنون آميز زده است.کيهان نيا درباره علت تغيير اعترافات و انکار قتل خاطرنشان کرد؛ از آنجايي که اين دختر معتاد است و در مدت بازداشت نتوانسته مواد مصرف کند دچار يک بحران روحي شديدتر شده به همين دليل هم به هذيان گويي پرداخته است. اين دختر با توجه به گذشته يي که داشته قطعاً دچار پريشاني روحي است اما اين مساله به معناي بيماري رواني که او را سلب اختيار کند نيست و اين مساله بايد توسط متخصصان بررسي شود

These icons link to social bookmarking sites where readers can share and discover new web pages.
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Mixx
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • Spurl
  • StumbleUpon
  • Technorati