پسر خواننده معروف ايرج خواجه اميري
متولد 7 آبان ماه سال 1363 تهران
دانشجوي مهندسي کامپيوتر
مصاحبه روزنامه جام جم با احسان خواجهاميري و دکتر يداللهي
سوال : چرا همه شعرهاي اين آلبوم را از دکتر يداللهي گرفتهاي؟
خواجهاميري: خب، اصلا دليل شروع آلبوم دوم دکتر يداللهي بود. راستش اصلا قرار نبود اين آلبوم به شکل امروزياش بيايد بيرون. من حدود 2 سال پيش با دکتر تماس گرفتم و از ايشان خواستم شعري در اختيارم بگذارند. ايشان هم شعر «منِ بي تو» را به من دادند و بعدش من را به آقاي قاسم جعفري معرفي کردند. با واسطه آقاي جعفري، به تيتراژهاي تلويزيوني راه پيدا کردم و پخش آن تيتراژها باعث شد مسير اين آلبوم عوض شود.
سوال : کلا چند تا کار مشترک داشتهايد؟
يداللهي: به جز توي اين آلبوم که 10 کار مشترک داريم، يکي ترانه تيتراژ افتتاحيه سريال «براي آخرين بار» بود که. . .
سوال : تا حالا سراغي از خودت گرفتي توي خلوت. . .؟
يداللهي: بله، همان ترانه. يک کار مشترک هم در سريال «لبه تاريکي» داشتيم و يک کار ديگرمان هم مربوط ميشد به قضيه ملي شدن صنعت نفت.
سوال : کار مشترک ديگري در دست تهيه نداريد؟
خواجهاميري: چرا. تيتراژ سريال «پول کثيف» که به زودي پخش ميشود و آن هم از ساختههاي قاسم جعفري است، من و دکتر با هم کار کردهايم.
سوال : اين با هم کار کردن، به نظرم، يک سکهي دو رويه است. يعني يک طرفش هماهنگي بيشتر و بيشتر است و طرف ديگرش تکرار و تکرار. قبول نداريد؟
خواجهاميري: راستش من فکر ميکنم اگر دو يا چند نفر به صورت پيوسته با هم کار کنند، بيشتر به سليقه و طرز فکر هم آشنا ميشوند و کارشان اينطوري تقويت ميشود. اين آشنايي به نظر من يک اتفاق خوب و مثبت است.
يداللهي: البته شرطش اين است که اين ارتباط بتواند خلاقانه ادامه پيدا کند و از نظر حرفهاي هم مشکلي پيش نيايد. يعني طرفين بايد همراهي و همفکري داشته باشند. در اين صورت کار، راحت ميشود ولي اگر اين ارتباط منجر به ايجاد يک فضاي يکنواخت بشود و به تکرار بيفتد، بهتر است همکاري قطع شود. متاسفانه چيزي که در موسيقي ما زياد اتفاق افتاده، اين بوده که موارد معدودي که تا مدتي خوب و موفق در کنار هم کار ميکردهاند، ناگهان به دلايلي مانند مشکلات مالي يا مسايل ديگر از هم جدا شدهاند.
سوال : حالا از بين کارهاي مشترکتان، کدامش را بيشتر ميپسنديد؟
خواجهاميري: هر چي آرزوي خوبه مال تو . . . همان تيتراژ سريال غريبانه.
يداللهي: من علاوه بر اين کاري که احسان گفت، ترانه «خستهام از لبخند اجباري. . .» را از لحاظ مضمون خيلي دوست دارم. يک کار ديگر هم توي اين آلبوم هست که همه اجزايش را دوست دارم واقعا: «کوچه وقتي که نباشي رگ خشکيدهي شهره. . .»
سوال : کار همديگر را اديت هم ميکنيد يا نه؟
خواجهاميري:من چنين جسارتي نکردهام و نميکنم. راستش دکتر جزو معدود ترانهسراياني است که نه تنها روي ترانهاش حساسيت دارد، بلکه روي ملودي و تنظيم هم وسواس به خرج ميدهد. ما با هم راحت کار ميکنيم. مثلا گاهي دکتر 3 بيت از کارش را به من ميهد و ميگويد تو شروع کن تا من بقيهاش را بگويم. گاهي هم پيش ميآيد که من ملودي کار را عوض ميکنم و از دکتر ميخواهم با توجه به ملودي جديدم ترانهاش را عوض کند.
يداللهي: خلاصه اين که، راحت کار ميکنيم با هم. مثلا توي همان سريال «براي آخرين بار» وقتي من ترانهام تمام شد، احسان ملودياش را عوض کرد و تصميم گرفت از ترجيع استفاده کند، بعد هم ملودياش را ساخت و من شنيدم تا اين بيت را رويش گذاشتم که: «وقتي دوري، تنهايي نزديکه/ قلبم بيتو ميترسه، تاريکه». يا مثلا در همين کار «پول کثيف» که به زودي پخش ميشود، احسان ملودي را عوض کرد و من هم بر مبناي ملودي جديد، ديدم بهتر است دو سه بيت را کنار بگذارم و بر اساس آن ملودي، توي شعرم دست ببرم. به نظرم، وقتي بحث همفکري و همراهي است، ديگر جاي مقاومت و اين حرفها نيست.
خواجهاميري: البته عکسش هم بوده. مثلا در همان ترانه «منِ بيتو»، من کارم تمام شده بود و اصلا کار را خوانده بودم که دکتر از من خواست يکي دو مصراع را عوض کنم و . . .
سوال : احسان! اين که آدم، پدرش در يک رشته هنري، چهره موفقي باشد؛ شايد به اين ختم بشود که همه موفقيتهايش را به حساب پدرش و ارتباطات او بگذارند. بعضيها از داشتن چنين موقعيتي ناخشنودند. تو خوشحالي از اين بابت يا ناراحت؟
خواجهاميري: خوشحالم. من همه وجودم از پدرم است. وقتي شروع کردم به کار حرفهاي، خيلي سنم کم بود. حتي فکر ميکنم اگر کساني مثل آقاي دکتر پيشنهاد همکاري با من را قبول کردند، به خاطر سابقه هنري پدرم بود. يادم هست که در اولين برخوردم با دکتر هم وقتي حرف مسايل مالي شد، ايشان حرفشان را با اين جمله شروع کردند که پدرت حق بزرگي به گردن موسيقي دارد و . . . من افتخار ميکنم که اغلب اساتيد موسيقي اين سرزمين، پدرم را به عنوان خوانندهاي ميشناختند که صدايش شش دانگ و منحصر به فرد بوده است. بنان و شجريان و تاج اصفهاني و خيليهاي ديگر درباره صداي پدرم صحبت کردهاند. من هم در حقيقت شاگرد او بودهام و هر چه ياد گرفتهام از او ياد گرفتهام.
يداللهي: البته اين حرفها درست است و آن احترام هم به جاي خودش محفوظ است اما اصلا روش خواندن احسان فرق دارد. احسان، حنجره را به ارث برده و تحرير را هم پيش پدرش کار کرده ولي الآن دارد توي فضايي ميخواند که فضاي آوازي پدرش نيست و يک فضاي مستقل است. شايد اين سايه براي بعضيهاي ديگر سنگيني کند اما احسان خودش يک استانداردهايي توي ذهنش دارد و از نظر موسيقي اصلا بلاتکليف نيست. بسياري از خوانندهها و آهنگسازان ديگر را ديدهام که بلاتکليفند و هر پيشنهادي را ميپذيرند اما احسان اينطور نيست واقعا.
سوال :درباره کارهايت در زمينه آواز و موسيقي، با پدرت مشورت هم ميکني؟
خواجهاميري: صد در صد، و خدا را شکر، پدرم هم خيلي سبک خواندنم را دوست دارد. حالا نميدانم اين مربوط به ماجراي همان سوسکي است که از ديوار بالا ميرفت و مادرش . . . ( صداها توي صداي خنده گم ميشود.)
سوال : پدرت ايرادي را هم در کارهايت تذکر داده يا نه؟
خواجهاميري: ايرادي که هميشه به من تذکر ميدهد اين است که زياد پاپ نخوانم. دوست دارد به سبک آواز ايراني بخوانم بيشتر.
سوال : خب، تو چرا گوش نميکني؟
خواجهاميري: چون حس ميکنم توي آن سبک، ديگر نميتوانم از مرزي که پدرم رفته، جلوتر بروم. او و بزرگترها، پرونده آن سبک را با کارهاي خوبشان بسته و تکميل کردهاند.
سوال : دکتر! شما فکر ميکنيد چرا ترانههايمان ديگر بين مردم جا باز نميکند، زمزمه نمي شود، نميماند؟
يداللهي: ببينيد، اين يک سوال اساسي است. ما اصلا چهره نداريم. ستاره نداريم. اين بيستارگي فقط گريبان موسيقي را هم نگرفته. ما سالهاست که نه در شعر و نه در خوانندگي و نه در موسيقي، هيچ چهره شاخصي مانند آن چهرههايي که زماني ظهور کردند و جولان دادند، نداريم ديگر. کنسرت آنچناني هم که نداريم. حمايت چنداني هم از جانب صدا و سيما وجود ندارد. ديگر فضايي نميماند براي عرضه شدن. حالا اينها را بگذاريد در کنار اين مساله که زندگيهايمان هم به شکلي درآمده که عمق روابط عاشقانه و احساسيمان کمتر شده و . . . البته نميخواهم با اين حرفها بگويم که هنرمندان همگي بيتقصيرند. نه! آنها هم تقصير دارند. به هر حال، هنر را هنرمند توليد ميکند و هر توليدکنندهاي بايد پاسخگوي کيفيت توليداتش هم باشد.
خواجهاميري:من فکر ميکنم با توجه به سختيهاي زندگي امروز، موسيقي بايد خيلي خاص و استثنايي باشد که اتفاقي برايش بيفتد و ماندگار شود. ضمن اين که من معتقدم بايد يک زماني از عرضه اثر بگذرد تا بشود چنين قضاوتي دربارهاش کرد که ماندگار هست يا نيست. البته بحث عرضه شدن کار هم که دکتر اشاره کردند، خيلي مهم است.
سوال : يعني . . .
خواجهاميري: يعني هيچ جايي براي معرفي کارها وجود ندارد. اگر بخواهم اهميت رسانهها را از اين نظر برايتان بگويم، بايد بگويم که شصت هفتاد درصد مردم، کارهاي موسيقي را از تلويزيون ميشنوند و تاثير تلويزيون خودمان با هيچ رسانه ديگري قابل قياس نيست اصلا. ده پانزده درصد مردم از طريق روزنامهها و رسانههاي نوشتاري با هنرمندان موسيقي و کارهايشان آشنا ميشوند و بقيهاش هم دهن به دهن بين مردم ميچرخد معمولا.
يداللهي: يعني يک آلبوم موسيقي ممکن است بيايد بيرون و خوب هم باشد ولي تلويزيون خيلي بيتفاوت از کنارش بگذرد. موسيقي، خودش مستقلا هيچ جايي براي تبليغ موثر ندارد. حتي در حد چيپس و پفک و . . . هم مجالي براي تبليغ پيدا نميکند و اين، کار را سخت ميکند.
سوال : پيشنهادتان چيست؟ بايد چه کار کرد؟
يداللهي: ببينيد، مقدار زيادي از فضاي راديو و تلويزيون را موسيقي پر ميکند. اما اين سياست موجود، يک جور يک بام و دو هواست. مساله اين است که موسيقي تا شنيده نشود به ياد نميماند و اگر در لحظههاي مختلف حضور نداشته باشد، خاطرهاي هم نميماند طبيعتا. بحث خلاقيت هم. . .
خواجهاميري: اصلا در يک چارچوب معين مگر چقدر ميشود خلاقيت کرد؟ اگر بگويند در يک فضاي دو سه متري فوتبال بازي کنيد، مگر ميشود؟ وقتي توي يک شعر دقيقا بيت شاهکارش در ارشاد حذف ميشود، خب شعر به هم ميريزد. کار خراب ميشود.
يداللهي: به نظرم، مساله مهمتر اين است که در مورد شعر، تصميمگيريها يکدست و مشخص نيست. سليقهاي است. وقتي در يک شعر، تمام خط قرمزها و اصولي که بايد رعايت ميشده، رعايت شده ولي باز به چيزهاي ديگر شعر به صورت سليقهاي اشکال ميگيرند، خب تمام ذوق آدم از بين ميرود. معمولا هم دست گذاشته ميشود روي نقطه عطف شعر. به خيلي از کلمات و عباراتي حساسيت نشان داده ميشود که مصاديق تصويرياش را در همان فيلم يا سريال ميتوانيد بارها و بارها ببينيد اما همان مفهوم يا همان کلمات را در شعر، اشکال ميگيرند.
خواجهاميري: اين حرف من و دکتر البته شخصي نيست. ما خودمان، خودمان را بارها و بارها اديت ميکنيم و حتي بيشتر از خط قرمزهاي معمول، براي خودمان خط قرمز قايليم. بحث ما براي بقيه هنرمندان است. اگر هيچ نظارت و هيچ وزارت ارشادي هم در ميان نبود، باز هم نه من هر شعري را ميخواندم و نه دکتر هر شعري را ميسرود. ولي ميخواهم بگويم چنين فضايي، دست آدم را براي خلق کارهاي ماندگار ميبندد.
يداللهي: بله، اينها در واقع درد دل ما با مسوولان امر است، به عنوان هموطناني که دغدغههايشان از جنس دغدغههاي فرهنگي خودمان است. ما خودمان عميقا پايبند همان اصولي هستيم که مورد توجه اين مسوولان است اما من تصور ميکنم هميشه لزومي نيست که کسي بالاي سر قشر هنري بايستد و مصلحتها را به اين قشر گوشزد کند. هنرمندان مملکت ما بيشترشان توي سالهاي انقلاب و جنگ و محاصره اقتصادي در همين مملکت زندگي کردهاند و با استانداردهاي جامعه آشنايي دارند. از آن طرف هم ميبينيم خيلي از کارهايي که مجوز ميگيرد و بيرون ميآيد، اصلا بيارزش است و مشکل دارد. هم مشکل ساختاري و فني دارد، هم مشکل محتوايي. حرف من اين است که اينطوري ملاک ارزشگذاري معلوم نميشود. من فقط دلم ميخواهد مسئولان مربوطه، اين نقصها و مسايل و مشکلات را بدانند و برايش قرار و قانوني بگذارند. به هر حال، براي قانونگذاري بايد همه جوانب را سنجيد و آخرش هم، هر قانوني که وضع شود، همه بايد تابع باشيم.
خواجهاميري:من به اين مساله اعتقاد دارم که کار خوب، بالاخره خودش را معرفي ميکند اما وقتي يک هنرمند يک کار را توليد ميکند و آن کار 5 ماه منتظر ميماند تا مجوز بگيرد. . .
سوال : 5 ماه؟ واقعا اينقدر طول ميکشد؟
خواجهاميري: خب، مدت قانونياش 3 ماه است. حالا اگر 2 تا ايراد و اشکال هم روي کار داشته باشند، دو ماه ديگر عقب ميافتد: ميشود 5 ماه. الآن کاستهايي هست که سه چهار سال است منتظر مجوز ماندهاند و . . .
يداللهي: و در همين شرايط، کساني را ميشنويم که ميگويند از بس کاستمان در ارشاد مانده، ميخواهيم کارمان را غيرمجاز بدهيم بيرون. يعني از راه غيرمجاز، معروف ميشوند و بعد، کار مجازشان را ميدهند بيرون و با اسمشان ميفروشند.
خواجهاميري: اصلا اين قضيه دارد به شکل يک سيستم درميآيد. يعني بعضيها با اين طرز فکر که اگر مارک غيرمجاز به کارشان بخورد، فروشش تضمين ميشود؛ ميآيند کارشان را بدون مجوز و غير قانوني مثلا با واسطه سايتهاي اينترنتي پخش ميکنند و وقتي که توي مردم جا باز کردند و شناخته شدند، آنوقت ميآيند مجوز ميگيرند روي همان کار يا يک کار ديگر. آنطور که من شنيدهام، حتي تهيهکنندگاني هم الآن هستند که کاستي که قيمتش در شرايط مجاز 10 ميليون است، در وضعيت غيرمجاز حول و حوش 600 هزار تومان ميخرند و آن کار را غير مجاز پخش ميکنند و اين چرخه معيوب را راه مياندازند.
يداللهي: يک مشکل ديگر، مساله کپي رايت است. وقتي به کپي رايت قايل نباشيم، هر آلبومي که بيرون بيايد، بلافاصله رايت ميشود و به جاي قيمت 2500 تومان، با قيمت 800 تومان به فروش ميرسد. اين سيستم غيرمجازي هم که احسان اشاره کرد و تا حالا چند نمونهاش را داشتهايم، اگر جلويش گرفته نشود به زودي خودش يک شبکه ميشود و . . .
خواجهاميري: اين خطرات دارد موسيقي ما را واقعا تهديد ميکند. شما نگاه کنيد، الآن وضعيت به نحوي شده که در مملکت 70 ميليوني ما حتي 100 هزار تا را براي يک کار موسيقي، تيراژ زيادي ميدانند. اين در حالي است که 4 سال پيش، تيراژها روي يک ميليون بود. توي اين شرايط، به سختي ميشود کار درخوري توليد کرد. در چنين شرايطي فقط پولدارها ميتوانند کار کنند و راه بر بقيه بسته ميشود. اگر اين امکان، يعني موسيقي، از جوانان گرفته شود؛ خيلي از اين جوانان علاقهمند ميروند انرژيشان را در مسير ديگري که شايد مسير درستي هم نباشد تخليه ميکنند. ضمن اين که توي مسير موسيقي هم دوباره عقب ميافتيم، کما اين که الآن از موسيقي ترک و عرب عقب افتادهايم. به نظر من فقط کافي است يک فضايي به وجود بيايد که کارها به دست مخاطب برسد و مخاطب هم قدرت انتخاب داشته باشد. اين باعث يک رقابت سالم خواهد شد.
يداللهي: بله، همانطور که ما ميتوانيم سينماي خوب و قابل توجهي داشته باشيم حتما ميتوانيم موسيقي خوب و قابل توجهي هم داشته باشيم اما اين، برنامهريزي ميخواهد و حمايت.
سوال :يعني هنرمندان در ضعف کارهاي امروزي کاملا بيتقصيرند؟
يداللهي: نه، به هيچوجه. قبلا هم اشاره کردم که آنها بيتقصير نيستند. هنرمند بايد زمان و زبان جامعهاش را بشناسد. کلامي که مثلا 5 سال پيش جواب ميداده الآن شايد ديگر جواب ندهد. من در زمينه کلام مي گويم اما شما مطمئن باشيد که در ساير زمينهها هم همين طور است. خيليها ميخواهند همان مسيري که موسيقي روز دنيا مطابق آن پيش رفته، در ايران به اجرا در بياورند. من به آنها ميگويم که لزوما نبايد اين اتفاق بيفتد. ما ميتوانيم مستقلا مسير خودمان را پيدا کنيم و همان مسير را برويم. شايد نياز باشد که سرعت تحولات در جامعه هنري ما حتي از دنيا هم بيشتر باشد. ما به عنوان کساني که در اين زمينه کار کردهايم، بايد درست و دقيق حرکت کنيم. بايد فضاي موجود را درک کنيم و براي مخاطبان فعليمان خوراک فکري مناسبي تدارک ببينيم، بدون اين که ذرهاي از عمق کارها کم کنيم. اما از آن طرف هم اگر قرار باشد شما کارتان را امروز توليد کنيد ولي فروشش دو سال بعد شروع شود، آنوقت از نظر حرفهاي و اقتصادي جواب نخواهيد گرفت.
سوال : خب، حالا با همه اين مسايل و مشکلات بايد چه کار کرد؟
يداللهي: بايد ادامه داد. يک زماني ما اصلا موسيقي پاپ نداشتيم. اگر ترانهاي در مورد بلبل هم گفته ميشود، تبديل ميشد به سرود (نه ترانه). ولي الآن به زحمت خيليها از جمله خشايار اعتمادي و حمايتهاي خوب علي معلم دامغاني، اين موسيقي در اين مملکت ايجاد شده و حالا موسيقي پاپ داريم. تا يک مدتي هم اين موسيقي داشت خيلي خوب پيش ميرفت. الآن هم اگر يک سري ضوابط و محدوديتهاي دست و پا گير نباشد، موسيقي بهتري خواهيم داشت. ما اين همه منفذ داريم: ماهواره، نوار غيرمجاز و . . . من ميگويم وقتي همه اين پنجرهها باز است، نبايد فقط به بستن درها اکتفا کنيم. ما با اين کارهايمان فقط داخليها را تضعيف ميکنيم و گرنه مردم آن چيزي را که بخواهند گوش کنند، گوش ميکنند حتي اگر اشتباه باشد. مگر ماهواره و نوارهاي غيرمجاز در دسترس نيستند؟ آنوقت در همين شرايط، شما ميبينيد که توليدات موسيقي صدا و سيما 90 درصدش اتلاف وقت و هزينه است و مردم هم آن را گوش نميدهند. ما احتياج به برنامهريزي و قانونگرايي داريم. بايد از برخوردهاي سليقهاي دور شويم. وقتي با ويدئو يک برخورد مدون و قانوني شد، نتيجهاش اين شد که هم ويدئو آزاد شد، هم موسسههاي تصويري و جامعه توانستند از مزايايش بهره ببرند. ما الآن با جولان دادن به موسيقيهاي پاپ و سنتي درجه سه و هنرمندان درجه سه، داريم زمينه تکرار مکررات را فراهم ميکنيم و نتيجهاي هم که در داخل جامعه و بين مردم اتفاق ميافتد، مشخص و معلوم است. بايد ادامه داد، اما سنجيده و فکر شده و قانونمند.
0 دیدگاه