سلام شما عصبانی می شید چیکار می کنید. من تا چند سال پیش لیوان و ضرف و ضروف می شکستم. اما وقتی با مشاور مدرسه ی (هنرستان پلی تکنیک) صحبت کردم، بهم یاد داد چطوری عصبانیتم رو کنترل کنم. هر کسی یک جور می تونه خودش رو کنترل کنه مثلا خود من سعی می کنم به مدت یک ساعت حرف نزنم.
اما بدی این کار باعث شده که تبدیل به یک ادم کینه ای بشم. البته به این راحتی ها چیزی به دل نمی گیرم اما اگر از کسی چیزی به دل بگیرم تا از طریق نقته ضعف هایی که از اون فرد دست گرفتم باباش رو نیارم جلوی چشمش ولش نمی کنم. اما اگر به روایات ائمه دقت کنید، ائمه انسان ها رو به صبر و بردباری تشویق می کنند. حالا می خوام براتون یک قصه بگم اما قصم رو شاید شنیده باشید. (یک روز مالک اشتر داشته تو خیابون های کوفه راه می رفته که یک نفر یک مشت اشغال میوه به سمت مالک پرت می کنه، همه میزنن زیر خنده و مالک هم سکوت می کنه و فقط به ان مرد نگاه می کنه. وقتی که مالک رفت یکی از مغازه دار ها اومد جلو وگفت این کسی که تو بهش اشغال میوه پرت کردی میدونی کی بود؟
اون کسی که دیدی مالک اشتر امیر دلاور جنگ های پیامبر بود. مردی بود وقتی در میدان نبرد میامد دشمنان بشت سر هم پنهان میشدند تا از دست مالک درامان بمانند. ان مرد جاهل وقتی این حرف هارو شنید از ترس به خود لرزید و سریع سراغ مالک رو از مردم گرفت. مردم گفتند که مالک رو دیدند که وضو گرفته و به مسجد رفته. مرد سریع خود را به مسجد رساند و دید که مالک به نماز خواندن ایستاده است. با ترس و اضتراب فراوان نشصت تا نماز مالک تمام شود.
وقتی نماز مالک تمام شد. مرد ارام و ارام به کنار مالک رفت و از مالک عضرخواهی کرد. مالک نگاهی محبت امیز به ان مرد انداخت و بهاو کفت: من همان لحضه ای که تو این کار را کردی و مردم خندیدند برگشتم و تو را دیدم و فهمیدم که از روی نادانی این کار را کردی. پس مسیرم را عوض کردم و به جای اینکه به خانه بروم، به مسجد امدم تا برای تو دعا کنم تا به راه راست هدایت شوی. ببخشید امکانات اون زمان کم بود. عکس از مالک عزیز پیدا نکردیم، جاش عکس بازیگر فیلم امام(ع) رو گزاشتیم.
0 دیدگاه