درباره مولوي بسيار گفته‌اند و حكايات متعددي را به او منسوب كرده‌اند، اما آثاري نيز وجود دارد كه تا حدودي زندگي و رويدادهاي تعيين كننده

سرنوشت عجيب او را مشخص مي‌سازد. نام او محمد و لقبش در دوران حيات خود جلال الدين و گاهي(خداوندگار) و مولانا بوده است و لقب

مولوي در قرن‌هاي بعد از(نهم) براي وي به كار رفته است و ادب نام‌هاي مولوي و مولانا و ملاي روم و مولوي رومي و مولوي روم و مولاناي روم و

مولاناي رومي و جلال‌الدين محمد رومي و مولانا جلال بن محمد و مولوي رومي و بلخي شهرت يافته است. وي در سال 604 هجري در بلخ ولادت

يافت. (پدرش بهاء ولد (648 ـ 543) ملقب به سلطان العلماء هم از رؤساي شريعت بود و هم از رؤساي طريقت (1). يكي از حوادث مهم زندگي

وي، سفر مولوي و خانواده‌اش و مقيم شدن در قونيه بود. در سال 617، سلطان العلماء به همراه خانواده‌اش از بلخ مهاجرت كردند. حكايت

مشهوري كه در طي اين سفر روايت شده است اين است كه روزي عطار، مولوي را ديد و درباره مولوي به پدرش گفت: (اين فرزند را گرامي دار،

زود باشد كه از نفس گرم آتش در سوختگان عالم زند.) (2) در طول اين سفر آنها مدتي را در وخش و سمرقند گذرانيدند. سپس به حج رفتند و

نيشابور را ديدند و به بغداد رسيدند. مدتي در حجاز ماندند و هنگام بازگشت از مكه چندي نيز در شام بودند. چند سالي را نيز در لارنده به سر

بردند كه در همين شهر، جلال الدين، با گوهر خاتون، دختر شرف‌الدين لالا، ازدواج كرد. پس از آن بهاء ولد به قونيه رفت و در همان جا وفات يافت

(3). مولوي پس از فوت پدر، در سن 24 سالگي به تدريس و وعظ پرداخت و سپس، سيد برهان الدين محقق ترمذي كه از شاگردان و مريدان

سلطام العلماء بود به قونيه آمد. و مولوي شاگرد و مريد وي گشت و بر اثر اين ارادت، با معارف و علوم عرفاني مأنوس شد و پس از آن نيز با سفر

به حلب و دمشق مطالعات خود را گسترش داد. گفته شده است كه برهان محقق، پس از آنكه به تربيت مولوي پرداخت و او را كامل و تمام عيار

ديد، دست از تدريس برداشت و گوشه‌گيري كرد. و سرانجام در سال 638 درگذشت. زندگي مولوي از همين جا رنگي ديگر به خود گرفت. استادي

كه مولوي از چشمه دانش او جرعه‌ها نوشيد، وفات يافت و مولوي پس از جستجوها و كند و كاوها، سرانجام خود را در ميان متشرعان و فقيهان

و دانشمنداني كه به اندك جاه و مقام دنيا دل خوش كرده‌اند، تنها ديد. بيراه نيست اگر بگويم در وجود مولوي آتشي براي ديدن شخصي شعله

گرفت تا درون چند توي او را به او بشناساند. و اگر بگويم او در انتظار عشقي به غايت بزرگ بود تا حقيقت بر او روشن شود، باز هم به خطا

نرفته‌ام.

These icons link to social bookmarking sites where readers can share and discover new web pages.
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Mixx
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • Spurl
  • StumbleUpon
  • Technorati