زندگينامه البرت انيشتن
آلبرت انيشتين در چهاردهم مارس هزار و هشصد و هفتاد و نه در شهر اولم که شهر متوسطي از ناحيه و ورتمبرگ آلمان بود متولد شد.اما شهر مزبور در زندگي او اهميتي نداشته است، زيرا يک سال بعد از تولد او خانواده وي از اولم عازم مونيخ گرديد.پدر آلبرت ، هرمان انيشتين کارخانه کوچکي براي توليد محصولات الکترو شيميايي داشت و با کمک برادرش که مدير فني کارخانه بود از آن بهرهبرداري ميکرد. گر چه در کار معاملات بصيرت کامل نداشت.پدر آلبرت از لحاظ عقايد سياسي نيز مانند بسياري از مردم آلمان گر چه با حکومت پروسيها مخالفت داشت، اما امپراتوري جديد آلمان را ستايش ميکرد و صدر اعظم آن (بيسمارک) و ژنرال (مولتکه) و امپراتور پير يعني (ويلهم اول) را گرامي ميداشت.
مادر انيشتين که قبل از ازدواج پائولين کوخ نام داشت بيش از پدر زندگي را جدي ميگرفت و زني بود از اهل هنر و صاحب احساساتي که خاص هنرمندان است و بزرگترين عامل خوشي او در زندگي و وسيله تسلاي وي از علم روزگار موسيقي بود. آلبرت کوچولو به هيچ مفهوم کودک اعجوبهاي نبود و حتي مدت زيادي طول کشيد تا سخن گفتن آموخت، بطوري که پدر و مادرش وحشت زده شدند که مبادا فرزندشان ناقص و غير عادي باشد. اما بالاخره شروع به حرف زدن کرد، ولي غالباً ساکت و خاموش بود و هرگز بازيهاي عادي را که مابين کودکان انجام ميگرفت و موجب سرگرمي کودک و محبّت في مابين ميشود را دوست نداشت.
آلبرت مرتباً و هر سال از پس سال ديگر طبق تعاليم کاتوليک تحصيل کرد و از آن لذّت فراوان ميبرد وحتّي در مواردي از دروس که به شرعيات و قوانين مذهبي کاتوليک بستگي داشت چنان قوي شد که ميتوانست در هر مورد که همشاگردانش قادر نبودند به سؤالهاي معلّم جواب دهند او به آنها کمک ميکرد.
انيشتين جوان در ده سالگي مدرسه ابتدائي را ترک کرد و در شهر مونيخ به مدرسه متوسطه (لوئيت پول) وارد شد. در مدرسه متوسطه اگر مرتکب خطايي ميشدند، راه و رسم تنبيه ايشان آن بود که ميبايست بعد از اتمام درس ، تحت نظر يکي از معلّمان ، در کلاس توقيف شوند و با درنظر گرفتن وضع نابهنجار و نفرت انگيز کلاسهاي درس ، اين اضافه ماندن شکنجهاي واقعي محسوب ميشد.
ذوق هنري
ذوق هنري انيشتين چنان بود که او وقتي پنج ساله بود، روزي پدرش قطب نماي جيبي را به وي نشان داد، خاصّيت اسرار آميز عقربه مغناطيسي در کوک تأثير عميقي گذاشت. با وجود آنکه هيچ عامل مرئي در حرکت عقربه تأثيري نداشت، کودک چنين نتيجه گرفت در فضاي خالي بايد عاملي وجود داشته باشد که اجسام را جذب کند. وقتي که انيشتين پانزده ساله بود حادثهاي اتفاق افتاد که جريان زندگي او را به راه جديدي منحرف ساخت.
هرمان پدر او در کار تجارت خويش با مشکلاتي مواجه شد و در پي آن صلاح را در آن ديدند که کارخانه خود را در مونيخ بفروشد و جاي ديگري را براي کسب و کار خود ترتيب دهند. از آنجا که وي خوش بين و علاقمند به کسب لذّتهايي بود، تصميم گرفت که به کشوري مهاجرت کند که زندگي در آن با سعادت بيشتري همراه باشد و به اين منظور ايتاليا را انتخاب کرد و در شهر ميلان مؤسسه مشابهي را ايجاد کرد. هنگاميکه وارد شهر ميلان شدند آلبرت به پدر خود گفت که قصد دارد تابعيت کشور آلمان را ترک گويد. آقاي هرمان به وي تذکر داد که اين کار زشت و نابهنجار است.
دوران دانشجويي
در اين دوران مشهورترين مؤسسه فني در اروپا مرکزي به استثناي آلمان ، مدرسه دارالفنون سوئيس در شهر زوريخ بوده است. آلبرت در امتحان داوطلبان شرکت کرد، ولي بخاطر اينکه در علوم طبيعي اطلاّعات وسيعي نداشت درامتحان پذيرفته نشد. با اين حال مدير دارالفنون زوريخ تحت تأثير اطلاّعات وسيع او در رياضيات واقع شد و از او درخواست کرد که ديپلم متوسطهاي را که براي ورود به دارالفنون لازم است در يک مدرسه سوئيسي بدست آورد و او را به مدرسه ممتاز شهر کوچک «آرائو»که با روش جديدي اداره ميشد معرفي کرد.
بعد از يک سال اقامت در مدرسه مذبور ديپلم لازم را بدست آورد و در نتيجه بدون امتحان در دارالفنون زوريخ پذيرفته شد. با اينکه درسهايفيزيک دارالفنون آميخته با هيچگونه عمق فکري نبود، باز هم حضور در آنها آلبرت را تحريک کرد که کتب جستجو کنندگان بزرگ اين را مورد مطالعه قرار دهد. او ، آثار استادان کلاسيک فيزيک نظري از قبيل: بولتزمان ،ماکسول و هرتز را با حرص عجيبي مطالعه کرد. شب و روز اوقات او با مطالعه اين کتابها ميگذشت و ضمن مطالعه آنها با هنر استادانهاي آشنا شد که چگونه بنيان رياضي مستحکمي ساخت. او درست در خاتمه قرن نوزده تحصيلات خود راپايان داد و به مسأله مهم تهيه شغل مواجه شد.
از آنجا که نتوانست مقام تدريسي در مدرسه پلي تکنيک بدست آورد، تنها يک راه باقي ماند و آن اين بود که چنين شغل و مقامي در مدرسه متوسطهاي جستجو کند. اکنون سال هزار و نهصد و ده شروع شده و آلبرت بيست و يک سال داشت و تابعيت سوئيس را بدست آورده بود. او در هنگام داوطلب شغل معلّمي خصوصي گرديد و پذيرفته شد. انيشتين از کار خود راضي و حتّي خوشبخت بود که ميتواند به پرورش جوانان بپردازد، امّا بزودي متوجّه شد معلمّان ديگر نيکي را که او ميکارد ضايع و فاسد ميکنند و اين شغل را ترک کرد.
بعد از اين دوران تاريک ، ناگهان نوري درخشيد و بعد از مدّتي در دفتر ثبت اختراعات مشغول به کار شد و به شهر (برن) انتقال يافت. کمي بعد از انتقال به شهر برن انيشتين با ميلواماريچ همشاگردي قديم خود در مدرسه پلي تکنيک ازدواج کرد و حاصل آن دو پسر پي در پي بود که اسم پسر بزرگتر را آلبرت گذاشتند. کار انيشتين در دفتر اختراعات خالي از لطف نبود و حتّي بسيار جالب مينمود وظيفه وي آن بود که اختراعات را که به دفتر مذبور ميآوردند، مورد آزمايش اوّليه قرار ميداد.
شايد تمرين در همين کار موجب شده بود که وي با قدرت خارق العاده و بيمانند بتواند همواره نتايج اصلي و اساسي هر فرض و نظريه جديدي را با سرعت درک و استخراج کند. چون انيشتين بخصوص به قوانين کلي فيزيک علاقه داشت و به حقيقت در صدد بود که با کمک محدودي ميدان وسيع تجارت را به وجهي منطقي استنتاج کند.
کسب کرسي استادي دانشگاه
در اواخر سال هزار و نهصد و ده کرسي فيزيک نظري در دانشگاه آلماني پراگ خالي شد. انتصاب استادان اين قبيل دانشگاهها طبق پيشنهاد دانشکده بوسيله امپراتور اتريش انجام ميگرفت که معمولاً حقّ انتخاب خويش را به وزير فرهنگ وا ميگذاشت. تصميم قطعي براي انتخاب داوطلب ، قبل از همه ، بر عهده فيزيکداني به نام (آنتون لامپا) بود و او براي انتخاب استاد دو نفر را مدّ نظر داشت که يکي از آنها (کوستاو يائومان) و ديگري (انيشتين)بود. (يائومان) آن را نپذيرفت و پس از کش و قوسهاي فراوان انيشتين اين مقام را پذيرفت.
وي صاحب دو ويژگي بود که موجب گرديد وي استاد زبردستي گردد. اوّلين آنها اين بود که علاقه فراوان داشت تا براي عدّه بيشتري از همنوعان خود و بخصوص کساني که در حول و حوش او ميزيستهاند مفيد باشد. ويژگي دوّم او ذوق هنريش بود که انيشتين را وا مي داشت که نه فقط افکار عمومي خود را به نحوي روشن و منطقي مرتّب سازد، بلکه روش تنظيم آنها به نحوي باشد که چه خود او و چه استفاده کنند از نظر جهان شناسي نيز لذّت ميبرند.
هدف انيشتين اين بود که فضاي مطلق را از فيزيک براندازد، نظريه نسبيت سال هزار و نهصد و ده که در آن انيشتين فقط به حرکت مستقيم الخط متشابه پرداخته بود، انيشتين با کمک اصل تعادل پديدههاي جديدي را در مبحث نور پيش بيني کند که قابل مشاهده بودهاند و ميتوانست صحت نظريه جديد او را از لحاظ تجربي تأييد کرد.
عزيمت از پراگ
در مدّتي که انيشتين در پراگ تدريس ميکرد، نه فقط نظريه جديد خود را درباره غير وي بنا نهاد بلکه با شدّت بيشتري نظريه خود را درباره کوانتوم نو را که در شهر برن شروع کرده بود، توسعه داد. با همه اين تفاصيل انيشتين به دانشگاه پراگ اطّلاع داد که در خاتمه دوره تابستاني سال هزار و نهصد و دوازده خدمت اين دانشگاه را ترک کرد. عزيمت ناگهاني انيشتين از شهر پراگ موجب سر و صداي بسيار در اين شهر شد، در سر مقاله بزرگترين روزنامه آلماني شهر پراگ نوشته شد:(که نبوغ و شهرت فوق العاده انيشيتن باعث شد که همکارانش او را مورد شکنجه و آزار قرار دهند و به ناچار شهر پراگ را ترک کرد.)
انيشتين عازم شهر زوريخ گرديد و در پايان سال هزار و نهصد و دوازده با سمت استادي مدرسه پلي تکنيک زوريخ مشغول به کار شد. شهرت انيشتين به تدريج تا آنجا رسيده بود که بسياري از مؤسسات و سازمانهاي علمي جهان علاقه داشتند که وي به عنوان عضو وابسته با مؤسسه ايشان در ارتباط باشد. سالها بود که مقامات رسمي آلمان کوشش ميکردند که شهر برلين نه فقط مرکز قدرت سياسي و اقتصادي باشد، بلکه در عين حال کانون فعاليت هنري و علمي نيز محسوب گردد، به همين جهت از انيشتين دعوت به عمل آوردند. مدّت کمي بعد از ورود انيشتين به برلين ، انيشتين از زوجه خويش هيلوا که از جنبههاي مختلف با او عدم توافق داشت جدا گرديد و زندگي را با تجرد ميگذارند.
هنگامي که به عضويت آکادمي پادشاهي انتخاب شد، سي و چهار سال سن داشت و نسبت به همکاران خود که از او مسنتر بودند بيش از حد جوان مينمود. در اين حال همه انيشتين را در وهله اوّل مردي مؤدب و دوست داشتني به نظر ميآوردند. فعاليت اصلي انيشتين در برلين اين بود که با همکاران خويش و يا دانشجويان رشته فيزيک درباره کارهاي علمي مصاحبه و مذاکره کند و آنها را در تهيه برنامه جستجوي علمي راهنمايي کند.
انيشتين و جنگ جهاني اول
هنوز يکسال از اقامت انيشتين در برلين نگذشته بود که ماه اوت هزار و نهصد و چهارده جنگ جهاني شروع شد. در مدّت جنگ جهاني اول ، روزنامههاي برلين همه روزه از وقايع جنگ و شروع فتوحات ارتش آلمان بود. در عين حال انيشتين در منزل خود با دختر عمه خويش الزا آشنايي پيدا کرد. الزا زني مهربان و خونگرم بود و همچنين او از شوهر مرحوم سابق خود دو دختر داشت، با اينحال انيشتين با او ازدواج کرد. جنگ بين المللي و شرايط معرفت النفسي که در نتيجه آن بر دنياي علم تحصيل گرديد مانع از آن نشد که انيشتين با حرارت فوق العاده به توسعه و تکميل نظريه ثقل خويش بپردازد.
وي با پيمودن راه تفکّري که در پراگ و زوريخ پيش گرفته بود توانست در سال هزار و نهصد و شانزده نظريهاي براي ثقل و جاذبه ي عمومي بنا نهد که مستقل از نظريههاي گذشته و از نظر منطقي داراي وحدت کامل بود. اهميت نظريه جديد به زودي مورد تأييد و توجه دانشمنداني واقع گرديد که داراي قدرت خلاق علمي بودند. تأييد تجربي نظريه انيشتين توجّه عموم مردم را به شدّت جلب کرده بود از اين پس ديگر انيشتين مردي نبود که فقط مورد توجّه دانشمندان باشد و بس. بزودي وي نيز همچون زمامداران مشهور ممالک ، بازيگران بزرگ سينما و تئاتر شهرت عام بدست آورد.
مسافرتهاي انيشتين
تبليغات مخالف و حملاتي که عليه انيشتين ميشد موجب گرديد که در تمام ممالک جهان و در همه طبقات اجتماعي توجّه عموم مردم بسوي نظريههاي او جلب شود. مفاهيمي که براي تودههاي مردم هيچگونه اهميتي نداشته است و عامه ايشان تقريبا چيزي از آن درک نميکردند، موضوع مباحث سياسي گرديد. انيشتين در اين زمان سفرهاي خود را آغاز کرد، ابتدا به هلند ، بعد به کشورهاي چک و اسلواکي ، اسپانيا ، فرانسه ، روسيه ، اتريش ، انگليس ، آمريکا و بسياري کشورهاي ديگر. امّا نکته قابل توجّه اين است که وقتي انيشتين و همسر او به بندرگاه نيويورک شدند با استقبال شديد و تظاهرات پر شوري مواجه شدند که به احتمال قوي نظير آن هرگز هنگام ورود يکي از دانشمندان رخ نداده بود.
انيشتين به آسيا و به کشورهاي چين ، ژاپن و فلسطين سفر کرده است و اين خاتمه سفرهاي او بود. درسال هزار و نهصد و بيست و چهار بعد از مسافرتهاي متعدد به اکناف جهان انيشتين بار ديگر در برلين مستقر گرديد. حملات همچنان بر او ادامه داشت و نظريات او را به عنوان بيان افکار قوم يهود و به سود فاشيسم ميدانستند، به اين دليل انيشتين به شهر پرنيستون در آمريکا ميرود. بعد از چندي همسرش الزا در سال هزار و نهصد و سي و شش از دنيا ميرود و خواهر انيشتين که در فلورانس بود به شهر پرنيستون نزد برادرش آمد.
در همين دوران انيشتين تابيعت کشور آمريکا را ميپذيرد. انيشتين در سال هزار و نهصد و چهل و پنج طبق قانون بازنشستگي مقام استادي مؤسسه مطالعات عالي پرنيستون را ترک کرد. ولي اين تغيير سمت رسمي ، تغييري در روش زندگي و کار او بوجود نياورد. وي کماکان در پرنيستون بسر ميبرد و در مؤسسه مذبور تجسّسات خود را ادامه دهد.
آخرين سالهاي زندگي انيشتين
اين دوران تجسس در نيمه انزواي شهر پرنيستون با اضطراب و اغتشاش آميخته شده بود. هنوز ده سال ديگر از زندگي انيشتين باقي مانده بود، ليکن اين دوره ده ساله درست مصادف با هنگامي بود که عصر بمب اتمي شروع ميگرديد و بشريّت تمرين و آموزش خويش را در اين زمينه آغاز ميکرد. بنابراين مسأله واقعي که براي او مطرح شد موضوع چگونگي پيدايش بمب اتمي نبود، با وجود اينکه منظور ما در اينجا دادن چشم اندازي مختصر از روابط انيشتين با حوادث بزرگ سياسي آخرين سالهاي زندگي او ميباشد، باز هم اگر از دو موضوع اساسي ياد نکنيم همين چشم انداز هم ناقص خواهد بود. يکي از آنها نامه مشهور است که وي ميبايست براي همکاري خود در شوروي سابق بفرستد و دوم شرح وقايعي است که در اوضاع و احوال فيزيکدانان آمريکايي ، خاصه دانشمندان اتمي ، در داخل مملکت خودشان تغيير بسيار ايجاد کرد.
اکنون ميتوانيم بصورت شايستهتري همه آنچه را که گهگاه موجب تيره شدن پايان زندگي وي ميشد مشاهده کنيم و سرانجام روز هجدهم آوريل هزار و نهصد و پنجاه و پنج بزرگترين دانشمند و متفکر قرن بيستم ، پيغمبر صلح و حامي و مدافع محنت ديدگان جهان ، مردي که احتمالأ همراه با ناپلئون و بتهوون مشهورتر از همه مردان جهان بوده است، در شهر پرنيستون واقع در ممالک متحده آمريکاي شمالي از زندگي و تفکر و مبارزه دست کشيد و از دار دنيا رفت و در گذشت.
آلبرت انيشتين در چهاردهم مارس هزار و هشصد و هفتاد و نه در شهر اولم که شهر متوسطي از ناحيه و ورتمبرگ آلمان بود متولد شد.اما شهر مزبور در زندگي او اهميتي نداشته است، زيرا يک سال بعد از تولد او خانواده وي از اولم عازم مونيخ گرديد.پدر آلبرت ، هرمان انيشتين کارخانه کوچکي براي توليد محصولات الکترو شيميايي داشت و با کمک برادرش که مدير فني کارخانه بود از آن بهرهبرداري ميکرد. گر چه در کار معاملات بصيرت کامل نداشت.پدر آلبرت از لحاظ عقايد سياسي نيز مانند بسياري از مردم آلمان گر چه با حکومت پروسيها مخالفت داشت، اما امپراتوري جديد آلمان را ستايش ميکرد و صدر اعظم آن (بيسمارک) و ژنرال (مولتکه) و امپراتور پير يعني (ويلهم اول) را گرامي ميداشت.
مادر انيشتين که قبل از ازدواج پائولين کوخ نام داشت بيش از پدر زندگي را جدي ميگرفت و زني بود از اهل هنر و صاحب احساساتي که خاص هنرمندان است و بزرگترين عامل خوشي او در زندگي و وسيله تسلاي وي از علم روزگار موسيقي بود. آلبرت کوچولو به هيچ مفهوم کودک اعجوبهاي نبود و حتي مدت زيادي طول کشيد تا سخن گفتن آموخت، بطوري که پدر و مادرش وحشت زده شدند که مبادا فرزندشان ناقص و غير عادي باشد. اما بالاخره شروع به حرف زدن کرد، ولي غالباً ساکت و خاموش بود و هرگز بازيهاي عادي را که مابين کودکان انجام ميگرفت و موجب سرگرمي کودک و محبّت في مابين ميشود را دوست نداشت.
آلبرت مرتباً و هر سال از پس سال ديگر طبق تعاليم کاتوليک تحصيل کرد و از آن لذّت فراوان ميبرد وحتّي در مواردي از دروس که به شرعيات و قوانين مذهبي کاتوليک بستگي داشت چنان قوي شد که ميتوانست در هر مورد که همشاگردانش قادر نبودند به سؤالهاي معلّم جواب دهند او به آنها کمک ميکرد.
انيشتين جوان در ده سالگي مدرسه ابتدائي را ترک کرد و در شهر مونيخ به مدرسه متوسطه (لوئيت پول) وارد شد. در مدرسه متوسطه اگر مرتکب خطايي ميشدند، راه و رسم تنبيه ايشان آن بود که ميبايست بعد از اتمام درس ، تحت نظر يکي از معلّمان ، در کلاس توقيف شوند و با درنظر گرفتن وضع نابهنجار و نفرت انگيز کلاسهاي درس ، اين اضافه ماندن شکنجهاي واقعي محسوب ميشد.
ذوق هنري
ذوق هنري انيشتين چنان بود که او وقتي پنج ساله بود، روزي پدرش قطب نماي جيبي را به وي نشان داد، خاصّيت اسرار آميز عقربه مغناطيسي در کوک تأثير عميقي گذاشت. با وجود آنکه هيچ عامل مرئي در حرکت عقربه تأثيري نداشت، کودک چنين نتيجه گرفت در فضاي خالي بايد عاملي وجود داشته باشد که اجسام را جذب کند. وقتي که انيشتين پانزده ساله بود حادثهاي اتفاق افتاد که جريان زندگي او را به راه جديدي منحرف ساخت.
هرمان پدر او در کار تجارت خويش با مشکلاتي مواجه شد و در پي آن صلاح را در آن ديدند که کارخانه خود را در مونيخ بفروشد و جاي ديگري را براي کسب و کار خود ترتيب دهند. از آنجا که وي خوش بين و علاقمند به کسب لذّتهايي بود، تصميم گرفت که به کشوري مهاجرت کند که زندگي در آن با سعادت بيشتري همراه باشد و به اين منظور ايتاليا را انتخاب کرد و در شهر ميلان مؤسسه مشابهي را ايجاد کرد. هنگاميکه وارد شهر ميلان شدند آلبرت به پدر خود گفت که قصد دارد تابعيت کشور آلمان را ترک گويد. آقاي هرمان به وي تذکر داد که اين کار زشت و نابهنجار است.
دوران دانشجويي
در اين دوران مشهورترين مؤسسه فني در اروپا مرکزي به استثناي آلمان ، مدرسه دارالفنون سوئيس در شهر زوريخ بوده است. آلبرت در امتحان داوطلبان شرکت کرد، ولي بخاطر اينکه در علوم طبيعي اطلاّعات وسيعي نداشت درامتحان پذيرفته نشد. با اين حال مدير دارالفنون زوريخ تحت تأثير اطلاّعات وسيع او در رياضيات واقع شد و از او درخواست کرد که ديپلم متوسطهاي را که براي ورود به دارالفنون لازم است در يک مدرسه سوئيسي بدست آورد و او را به مدرسه ممتاز شهر کوچک «آرائو»که با روش جديدي اداره ميشد معرفي کرد.
بعد از يک سال اقامت در مدرسه مذبور ديپلم لازم را بدست آورد و در نتيجه بدون امتحان در دارالفنون زوريخ پذيرفته شد. با اينکه درسهايفيزيک دارالفنون آميخته با هيچگونه عمق فکري نبود، باز هم حضور در آنها آلبرت را تحريک کرد که کتب جستجو کنندگان بزرگ اين را مورد مطالعه قرار دهد. او ، آثار استادان کلاسيک فيزيک نظري از قبيل: بولتزمان ،ماکسول و هرتز را با حرص عجيبي مطالعه کرد. شب و روز اوقات او با مطالعه اين کتابها ميگذشت و ضمن مطالعه آنها با هنر استادانهاي آشنا شد که چگونه بنيان رياضي مستحکمي ساخت. او درست در خاتمه قرن نوزده تحصيلات خود راپايان داد و به مسأله مهم تهيه شغل مواجه شد.
از آنجا که نتوانست مقام تدريسي در مدرسه پلي تکنيک بدست آورد، تنها يک راه باقي ماند و آن اين بود که چنين شغل و مقامي در مدرسه متوسطهاي جستجو کند. اکنون سال هزار و نهصد و ده شروع شده و آلبرت بيست و يک سال داشت و تابعيت سوئيس را بدست آورده بود. او در هنگام داوطلب شغل معلّمي خصوصي گرديد و پذيرفته شد. انيشتين از کار خود راضي و حتّي خوشبخت بود که ميتواند به پرورش جوانان بپردازد، امّا بزودي متوجّه شد معلمّان ديگر نيکي را که او ميکارد ضايع و فاسد ميکنند و اين شغل را ترک کرد.
بعد از اين دوران تاريک ، ناگهان نوري درخشيد و بعد از مدّتي در دفتر ثبت اختراعات مشغول به کار شد و به شهر (برن) انتقال يافت. کمي بعد از انتقال به شهر برن انيشتين با ميلواماريچ همشاگردي قديم خود در مدرسه پلي تکنيک ازدواج کرد و حاصل آن دو پسر پي در پي بود که اسم پسر بزرگتر را آلبرت گذاشتند. کار انيشتين در دفتر اختراعات خالي از لطف نبود و حتّي بسيار جالب مينمود وظيفه وي آن بود که اختراعات را که به دفتر مذبور ميآوردند، مورد آزمايش اوّليه قرار ميداد.
شايد تمرين در همين کار موجب شده بود که وي با قدرت خارق العاده و بيمانند بتواند همواره نتايج اصلي و اساسي هر فرض و نظريه جديدي را با سرعت درک و استخراج کند. چون انيشتين بخصوص به قوانين کلي فيزيک علاقه داشت و به حقيقت در صدد بود که با کمک محدودي ميدان وسيع تجارت را به وجهي منطقي استنتاج کند.
کسب کرسي استادي دانشگاه
در اواخر سال هزار و نهصد و ده کرسي فيزيک نظري در دانشگاه آلماني پراگ خالي شد. انتصاب استادان اين قبيل دانشگاهها طبق پيشنهاد دانشکده بوسيله امپراتور اتريش انجام ميگرفت که معمولاً حقّ انتخاب خويش را به وزير فرهنگ وا ميگذاشت. تصميم قطعي براي انتخاب داوطلب ، قبل از همه ، بر عهده فيزيکداني به نام (آنتون لامپا) بود و او براي انتخاب استاد دو نفر را مدّ نظر داشت که يکي از آنها (کوستاو يائومان) و ديگري (انيشتين)بود. (يائومان) آن را نپذيرفت و پس از کش و قوسهاي فراوان انيشتين اين مقام را پذيرفت.
وي صاحب دو ويژگي بود که موجب گرديد وي استاد زبردستي گردد. اوّلين آنها اين بود که علاقه فراوان داشت تا براي عدّه بيشتري از همنوعان خود و بخصوص کساني که در حول و حوش او ميزيستهاند مفيد باشد. ويژگي دوّم او ذوق هنريش بود که انيشتين را وا مي داشت که نه فقط افکار عمومي خود را به نحوي روشن و منطقي مرتّب سازد، بلکه روش تنظيم آنها به نحوي باشد که چه خود او و چه استفاده کنند از نظر جهان شناسي نيز لذّت ميبرند.
هدف انيشتين اين بود که فضاي مطلق را از فيزيک براندازد، نظريه نسبيت سال هزار و نهصد و ده که در آن انيشتين فقط به حرکت مستقيم الخط متشابه پرداخته بود، انيشتين با کمک اصل تعادل پديدههاي جديدي را در مبحث نور پيش بيني کند که قابل مشاهده بودهاند و ميتوانست صحت نظريه جديد او را از لحاظ تجربي تأييد کرد.
عزيمت از پراگ
در مدّتي که انيشتين در پراگ تدريس ميکرد، نه فقط نظريه جديد خود را درباره غير وي بنا نهاد بلکه با شدّت بيشتري نظريه خود را درباره کوانتوم نو را که در شهر برن شروع کرده بود، توسعه داد. با همه اين تفاصيل انيشتين به دانشگاه پراگ اطّلاع داد که در خاتمه دوره تابستاني سال هزار و نهصد و دوازده خدمت اين دانشگاه را ترک کرد. عزيمت ناگهاني انيشتين از شهر پراگ موجب سر و صداي بسيار در اين شهر شد، در سر مقاله بزرگترين روزنامه آلماني شهر پراگ نوشته شد:(که نبوغ و شهرت فوق العاده انيشيتن باعث شد که همکارانش او را مورد شکنجه و آزار قرار دهند و به ناچار شهر پراگ را ترک کرد.)
انيشتين عازم شهر زوريخ گرديد و در پايان سال هزار و نهصد و دوازده با سمت استادي مدرسه پلي تکنيک زوريخ مشغول به کار شد. شهرت انيشتين به تدريج تا آنجا رسيده بود که بسياري از مؤسسات و سازمانهاي علمي جهان علاقه داشتند که وي به عنوان عضو وابسته با مؤسسه ايشان در ارتباط باشد. سالها بود که مقامات رسمي آلمان کوشش ميکردند که شهر برلين نه فقط مرکز قدرت سياسي و اقتصادي باشد، بلکه در عين حال کانون فعاليت هنري و علمي نيز محسوب گردد، به همين جهت از انيشتين دعوت به عمل آوردند. مدّت کمي بعد از ورود انيشتين به برلين ، انيشتين از زوجه خويش هيلوا که از جنبههاي مختلف با او عدم توافق داشت جدا گرديد و زندگي را با تجرد ميگذارند.
هنگامي که به عضويت آکادمي پادشاهي انتخاب شد، سي و چهار سال سن داشت و نسبت به همکاران خود که از او مسنتر بودند بيش از حد جوان مينمود. در اين حال همه انيشتين را در وهله اوّل مردي مؤدب و دوست داشتني به نظر ميآوردند. فعاليت اصلي انيشتين در برلين اين بود که با همکاران خويش و يا دانشجويان رشته فيزيک درباره کارهاي علمي مصاحبه و مذاکره کند و آنها را در تهيه برنامه جستجوي علمي راهنمايي کند.
انيشتين و جنگ جهاني اول
هنوز يکسال از اقامت انيشتين در برلين نگذشته بود که ماه اوت هزار و نهصد و چهارده جنگ جهاني شروع شد. در مدّت جنگ جهاني اول ، روزنامههاي برلين همه روزه از وقايع جنگ و شروع فتوحات ارتش آلمان بود. در عين حال انيشتين در منزل خود با دختر عمه خويش الزا آشنايي پيدا کرد. الزا زني مهربان و خونگرم بود و همچنين او از شوهر مرحوم سابق خود دو دختر داشت، با اينحال انيشتين با او ازدواج کرد. جنگ بين المللي و شرايط معرفت النفسي که در نتيجه آن بر دنياي علم تحصيل گرديد مانع از آن نشد که انيشتين با حرارت فوق العاده به توسعه و تکميل نظريه ثقل خويش بپردازد.
وي با پيمودن راه تفکّري که در پراگ و زوريخ پيش گرفته بود توانست در سال هزار و نهصد و شانزده نظريهاي براي ثقل و جاذبه ي عمومي بنا نهد که مستقل از نظريههاي گذشته و از نظر منطقي داراي وحدت کامل بود. اهميت نظريه جديد به زودي مورد تأييد و توجه دانشمنداني واقع گرديد که داراي قدرت خلاق علمي بودند. تأييد تجربي نظريه انيشتين توجّه عموم مردم را به شدّت جلب کرده بود از اين پس ديگر انيشتين مردي نبود که فقط مورد توجّه دانشمندان باشد و بس. بزودي وي نيز همچون زمامداران مشهور ممالک ، بازيگران بزرگ سينما و تئاتر شهرت عام بدست آورد.
مسافرتهاي انيشتين
تبليغات مخالف و حملاتي که عليه انيشتين ميشد موجب گرديد که در تمام ممالک جهان و در همه طبقات اجتماعي توجّه عموم مردم بسوي نظريههاي او جلب شود. مفاهيمي که براي تودههاي مردم هيچگونه اهميتي نداشته است و عامه ايشان تقريبا چيزي از آن درک نميکردند، موضوع مباحث سياسي گرديد. انيشتين در اين زمان سفرهاي خود را آغاز کرد، ابتدا به هلند ، بعد به کشورهاي چک و اسلواکي ، اسپانيا ، فرانسه ، روسيه ، اتريش ، انگليس ، آمريکا و بسياري کشورهاي ديگر. امّا نکته قابل توجّه اين است که وقتي انيشتين و همسر او به بندرگاه نيويورک شدند با استقبال شديد و تظاهرات پر شوري مواجه شدند که به احتمال قوي نظير آن هرگز هنگام ورود يکي از دانشمندان رخ نداده بود.
انيشتين به آسيا و به کشورهاي چين ، ژاپن و فلسطين سفر کرده است و اين خاتمه سفرهاي او بود. درسال هزار و نهصد و بيست و چهار بعد از مسافرتهاي متعدد به اکناف جهان انيشتين بار ديگر در برلين مستقر گرديد. حملات همچنان بر او ادامه داشت و نظريات او را به عنوان بيان افکار قوم يهود و به سود فاشيسم ميدانستند، به اين دليل انيشتين به شهر پرنيستون در آمريکا ميرود. بعد از چندي همسرش الزا در سال هزار و نهصد و سي و شش از دنيا ميرود و خواهر انيشتين که در فلورانس بود به شهر پرنيستون نزد برادرش آمد.
در همين دوران انيشتين تابيعت کشور آمريکا را ميپذيرد. انيشتين در سال هزار و نهصد و چهل و پنج طبق قانون بازنشستگي مقام استادي مؤسسه مطالعات عالي پرنيستون را ترک کرد. ولي اين تغيير سمت رسمي ، تغييري در روش زندگي و کار او بوجود نياورد. وي کماکان در پرنيستون بسر ميبرد و در مؤسسه مذبور تجسّسات خود را ادامه دهد.
آخرين سالهاي زندگي انيشتين
اين دوران تجسس در نيمه انزواي شهر پرنيستون با اضطراب و اغتشاش آميخته شده بود. هنوز ده سال ديگر از زندگي انيشتين باقي مانده بود، ليکن اين دوره ده ساله درست مصادف با هنگامي بود که عصر بمب اتمي شروع ميگرديد و بشريّت تمرين و آموزش خويش را در اين زمينه آغاز ميکرد. بنابراين مسأله واقعي که براي او مطرح شد موضوع چگونگي پيدايش بمب اتمي نبود، با وجود اينکه منظور ما در اينجا دادن چشم اندازي مختصر از روابط انيشتين با حوادث بزرگ سياسي آخرين سالهاي زندگي او ميباشد، باز هم اگر از دو موضوع اساسي ياد نکنيم همين چشم انداز هم ناقص خواهد بود. يکي از آنها نامه مشهور است که وي ميبايست براي همکاري خود در شوروي سابق بفرستد و دوم شرح وقايعي است که در اوضاع و احوال فيزيکدانان آمريکايي ، خاصه دانشمندان اتمي ، در داخل مملکت خودشان تغيير بسيار ايجاد کرد.
اکنون ميتوانيم بصورت شايستهتري همه آنچه را که گهگاه موجب تيره شدن پايان زندگي وي ميشد مشاهده کنيم و سرانجام روز هجدهم آوريل هزار و نهصد و پنجاه و پنج بزرگترين دانشمند و متفکر قرن بيستم ، پيغمبر صلح و حامي و مدافع محنت ديدگان جهان ، مردي که احتمالأ همراه با ناپلئون و بتهوون مشهورتر از همه مردان جهان بوده است، در شهر پرنيستون واقع در ممالک متحده آمريکاي شمالي از زندگي و تفکر و مبارزه دست کشيد و از دار دنيا رفت و در گذشت.
0 دیدگاه